‏نمایش پست‌ها با برچسب بازخوانی مجلات گذشته. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب بازخوانی مجلات گذشته. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

برزخ آگاهی شهودی3

 قسمت سوم- دکتر ع. نجل رحیم
چنین شد که انسان در آغاز سیر تکامل تاریخی به سوی نوعی از معرفت هدایت می‌شود که به تصور می‌آید که می‌تواند او را به فراسوی مرز زمان و مکان و به حقیقتی مطلق برساند. بنابراین این نوع اندیشه در معنای کلاسیک خود نوعی معرفت شهودی وهم‌آلود است که میراثی به جامانده از دورانی است که انسان هنوز به ماهیت ناخودآگانه و محدودیت‌های این نوع اندیشه پی نبرده  و و سودمندی آن را در زنجیره‌ی اندیشه منطقی نیازموده است. به نظر افلاطون آنچه که حس کردنی و مادی است و به عبارتی دیگر به حواس انسانی وابسته می‌ماند درفراخنای زمان تغییر می‌کند، بی اعتبار و آنچه که با روح قابل دریافت باشد همیشگی، مطلق، پردوام و بنابراین ارزشمند است.
در قرون وسطی، فلسفه نوافلاطونی جهان را یگانه می‌پندارد. در این فلسفه هر چه به جهان مادی تعلق دارد پست ، دچار پراکندگی و چندگانگی و تضاد است ولی جهان غیر مادی ، عالی و یگانه نمانده می‌شود. در این پندارطبیعتا حرکت انسان فرهیخته از پست به عالی است. د رتفکر گنوسی که از مسیحیت منشا می‌گیرد ، دنیای مادی کاملا جدا از دنیای غیرمادی است. در این نوع تفکر، ستیز با ارزش‌ها و لذایذ مادی و نفسانی، شرط رسیدن به عالم دیگر است. عرفان" هرمسی" گرچه به عنوان عرفان" گنوسی" قایل به دوگانگی و تضاد بین دنیای مادی و معنوی است ولی داراری جنبه های فعال در تغییر جهان مادی و بالابردن کیفیت آن از پست به عالی است(4). در دوران رنسانس در اروپا که فرهنگ پویایی گرفت ، عرفان هرمسی نیز در دگرگونی جهان مادی بسیج شد."پاراسلسوس" در قرن پانزدهم یکی از پیشگامان کیمیاگری بود که طبق پندار هرمسی تلاش کرد تا با تبدیل فلزات پست به فلزات ناب چون طلا و نقره - قدمی به سوی پالایش جهان مادی بردارد(4). این نوع ادامه پیگیر و لجوجانه کیمیاگری بود که باعث شد تا علم شیمی در غرب به کندی پیشرفت کند. .اما در دوران رنسانس، رستاخیزی که برای تغییر جهان آغاز شد ، این نوع تفکر در میدان رقابت با علم پس نشست، زیرا که در میدان آزمایش تاریخی توان دگرگونی جهان مادی را نداشت و این نیروی منطق و عقل بود که کارآیی زمینی خود را تغییر جهان در روند رشد دانش و فن نشان داد و بدین ترتیب علم مستقل شد . انسان غربی در تجربه تاریخی آموخت تا چگونه با به کارگیری فعالیت شهودی مغز در زنجیره اندیشه منطقی و عقل یعنی در فرهنگی پویا ، دنیای مادی را به نفع خویش دگرگون کند. در این دوران در غرب گرچه هنوز نمونه‌های حضو رتفکر غیرعلمی را دراندیشه فلاسفه، دانشمندان، هنرمندان می‌توان دنبال کرد ، ولی کمتر می‌توان آن را به صورت یک اندیشه منسجم، متکی به نیروی مافوق مادی و خارج از حیطه ادراک حسی و ذهنی و در تعارض با زندگی مادی و لذایذ دنیایی و سعادت  زمینی سراغ گرفت.
                                                                                                                ... ادامه دارد

پی نوشت:
4-Hardy j.A psychology with a soul.ARKANA, London- 1987.pp93-218

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

برزخ آگاهی شهودی(2)

 قسمت دوم - دکترع. نجل رحیم

به عبارت دیگربا توسعه‌ی امکانات فرهنگی که خود حاصل فعالیت آگاهانه نمادین مغز انسان است،پیوند زمانی لازم برای تداوم اندیشه‌ی منطقی فراهم می‌شود و در این فضای مجازی خلق شده از تداوم زمانی توسط عناصر فعال فرهنگی است که انسان به اعتبار و ارزش نیروی خلاق منطق و عقل پی می‌برد و موفق می‌شود تا جهان بیرون را به نفع خویش دگرگون کند. اما آنچه که در نیمکره دیگر بازآفرینی می شود شهودی است.(9) حضور ناگهانی و بدون مقدمه دارد، مهم‌تر این که معرفتی است که اجزاء و چگونگی روند تکوین سیر تحولی و شکل گیری آن از دسترس آگاهی مغز انسان خارج است(2). این ویژگی در فعالیت شهودی است که آن را رازآمیز و ابهام آلود جلوه می‌دهد. از طرف دیگر،فعالیت شهودی مغز، آن‌گاه که به آگاهی می‌رسد، نیازی به فراخنای زمان ندارد، زیرا که در امتداد آن نمی‌گسترد و اینطور به نظر می‌رسد که از چنین قیدی آزاد است و به ابدیت تعلق دارد. این است که معرفت ناب شهودی مطلق و همه زمانی پنداشته می شود.
روند ناخودآگاهانه اندیشه شهودی - پیش از حضور در آگاهی- در پیوند با عواطف و هیجاناتی قرار دارد که ا زبخش‌های پایینی مغز منشاء گرفته و بنابراین فعالیت برخاسته از چنین روندی که با شور زندگی اجین است، اگر در اندیشه منطقی مورد آزمون قرار نگیرد، در کرتکس مغز به عشق و ایمان می رسد و به یقین بدل می شود. برخلاف اندیشه منطقی، در فعالیت شهودی مغز نیست، بلکه آنچه لازم است تنشی است همراه با انتظار تا لحظه موعود ظهور اندیشه در عرصه خودآگاه فرارسد.چنین است که در سیر نیازی به کنش آگاهانه برای رسیدن به معرفت ، فعالیت شهودی در عرفان نیز چنین سکون و سکوت پرتنشی برای دریافت رموز عالم اساسی می‌نماید. حتا ماهیت فعالیت شهودی در مرحله آگاهی - در زنجیره اندیشه منطقی و علمی، هم‌چنین در خلاقیت هنری قبل از تولد اثر نیز با انتظار کشدار و پرتنش همراه است. 
"شب در کمین گمنام و ناسرود/ چون جغدی در زیج رنج کور/ می‌جویمش به کنگره ابر شب‌نورد/ ای شعر ناسروده! بی تک اختران دور/ ...تا صبح زیر پنجره کور آهنین/ بیدار می‌نشینم و می‌کاوم آسمان/ در راه‌های گمشده لب‌های بی‌سرود/ ای شعر ناسرود! کی گیرمت نشان"(5)
در کمدی الهی دانته، در سفری ذهنی ،"ورژیل" نماد عقل انسانی،دانته شاعر را به برزخ- نه فراتر از آن- می برد، ولی این "بئاتریس" نماد دانایی و زیبایی مطلق است که او را به بهشت،آنجایی که همه چیز به وحدت و یگانگی می رسند هدایت می‌کند. در این اثر هنری خصلت رازآمیزی و پنهان بودن روند تکوین فعالیت شهودی مغز انسان و تمایل آن به وحدت‌بخشی و یقین پنداری - ویژه این نوع اندیشه - جذبه‌ای عرفانی می آفریندکه در نماد بئاتریس در سفر به بهشت - یعنی مکانی خیالی برای سعادت و آرامش روانی - عرضه می‌شود(3).
در معرفت شهودی، دریافت آگاهانه به صورت وحدت گرایش دارد و روان انسان خودآگاه در این نوع معرفت از پریشانی در وادی گوناگونی، بی‌ثباتی و بی‌اعتباری دنیای منطق و عقل به دور است. چنین است که در سیر و سلوک عرفانی نیز نهایت سفر دستیابی به حقیقتی یگانه و مطلق است و دنیای منطق و عقل، دنیایی ساختگی و بی‌اعتبار جلوه می‌کند که هیچگاه انسان را به سوی دانایی مطلق هدایت نمی‌کند و به عبارت دیگر پای استدلالیان چوبین به نظر می‌رسد.
                                                                                               .... ادامه دارد
* مجله‌ی آدینه - ش71 - سال 1371-ص
پانویس‌ها:
2) Bastick.T.intuition, How we think and actJohn Wiley&sons-New York 1982 pp51--62
3)Noddings.N. and Shore p.J.Awakening, the inner eye
5)احمد شاملو. مجموعه اشعار. جلد اول(1329-1343(کانون انتشاراتی و فرهنگی بامداد- آلمان غربی1367ص 99-101(شعر گمشده)

9)دکتر ع. نجل رحیم- جغرافیای آگاهی مغز انسان- آدینه - ش 69- آبان 1360- ص 60


۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

برزخ آگاهی شهودی

دکتر ع- نجل رحیم(قسمت اول)

از نتایج پژوهش‌های علمی انجام شده بر سیستم عصبی انسان تاکنون چنین برمی آید که مغز انسان - برخلاف نظریات قبلی- باز تاب دهنده‌ی تمامی پدیده‌های پیرامونی نیست، بلکه سازنده‌ی دنیایی ذهنی است که در روندی انتخابی از ترکیب خواصی از عناصر قابل درک محیطی خلق می‌شود. به عنوان مثال در طبیعت رنگ نیست، صدا نیست، طعم نیست، این انسان است که صداها را از امواج صوتی انتخاب و دوباره خلق می‌کند، رنگ را از امواج نوری ویژه و یا طعم را با روند تغییر شکل مولکولی حاصل از تماس غذا با یاخته‌های زبان می آفریند. مفاهیمی این چنین خارج از فراخنای ادراک تجربی انسان وجود خارجی ندارد."ادرننشتین"،آگاهی در مغز انسان را به صفحه‌ اول روزنامه تشبیه می‌کند، که در آن سر تیترهای اخبار مهم نگاشته می‌شود(1). یعنی مغز انسان با همه ظرفیت و توانایی‌هایی که از نظر دریافت علائم و اطلاعات پیرامونی دارد،فقط آن عده از از مجموعه علائم و اطلاعات درک شده را انتخاب و در سطح آگاهی نگاه میدارد که با اهمیت تشخیص می‌دهد و باقی را رد می‌کند. بنابراین آنچه که در سطح شعور بازنمایانده می‌شود نماینده واقعیت موجود نیست، بلکه جهانی خلق شده از اطلاعات انتخاب شده توسط مغز انسان است.
بازآفرینی واقعیت سطح نمادین کرتکس مغز در نیمکره چپ، عملکردی آگاهانه، تدریجی و مرحله‌ای، به علاوه قابل بازبینی در روند آزمون و خطا است. بنابراین مطلق، نهایی، ابدی و به عبارت دیگر همه زمانی- همه مکانی جلوه نمی‌کند. یافته‌ها یقین پنداشته‌نمی‌شود. معرفت ارزشی نسبی و دوامی وابسته به زمان دارد. دستاوردهای آگاهی پایدار نمی‌ماند و درطول زمان دچار دگرگونی، تغییر شکل و ماهیت می شوند.
از طرفی روند شکل‌گیری این نوع اندیشه نیاز به درجه آگاهی و دوام آن در فراخنای زمان دارد و از طرف دیگر همان‌طوری که گفته‌شد آگاهی چون صفحه اول روزنامه دائما در رابطه با تغییرات پیرامون سرتیترهای تازه و متفاوتی پیدا می‌کند، که حفظ تداوم برای شکل‌گیری و تبلور اندیشه منطقی - که از گذشته شروع و تا آینده ادامه می‌یابد- را دچار اشکال می‌کند.
تبلور فرهنگ انسانی با تکوین فعالیت نمادین کرتکس مغز چون زبان در طول تاریخ تکامل ممکن شده است. بر اساس چنین ویژه‌گی عناصر فعال فرهنگی این وظیفه را به عهده می‌گیرند  تا زنجیره اندیشه منطقی را در طول تاریخ در میان یک نسل و نسل‌های مختلف حفظ و به سوی اشکال بغرنج‌تر هدایت کنند.
                                                                                                          ادامه دارد...
پ ن 1: مجله آدینه- ش 71- 1371- ص74
پ ن 2: رسم‌الخط نوشتار دقیقا مانند اصل مقاله و منطبق با شیوه‌ی نوشتار مجله است.

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

درد مشترک


برای روشن‌فکر تعاریف مختلفی مطرح گردیده‌است. اما یکی از آن تعاریف که گستردگی و شمول جامعه‌ی روشن‌فکری را محدود کرده و از طرفی بر تیزهوشی حساس روشن‌فکر و سنجش شرایط اجتماعی از سوی او تاکید می‌کند ، روشن‌فکر را فردی برمی‌شمارد که قدرت پیش‌بینی آینده را دارد . این قدرت پیش‌بینی نه از آن جهت که روشن‌فکر ، رمّال یا طالع‌بین باشد بلکه از آن‌روست  که روشن‌فکر ،در موقعیت‌های گوناگون اجتماعی – سیاسی ، قابلیت سنجش و سیر جامعه را به سوی آن‌چه که در پیش خواهد آمد ، دارد و تاریخ نشان داده‌است که اغلب شخصیت‌هایی که روشن‌فکر تلقی شده‌اند کسانی هستند که پیش بینی‌های این چنینی‌شان به واقعیت تبدیل شده ، واقعیتی که در کشورهای جهان سوم اغلب تلخ است وچه بسا همین تلخی پیش‌گویانه بوده که در ابتدا آن‌ها، از سوی جریان‌هایی که مخالف با چنین عکس‌العملی هستند مورد عتاب قرار گرفته‌اند و گاه حتی به حاشیه رانده‌شده‌اند ، اما غافل از این که داروی تلخ در دست پزشکی‌ست که از خود رانده‌اند اما سرانجام و با عود هولناک بیماری به یاد بیاورند آن‌چه را که روشن‌فکر از درد جامعه‌اش می‌چشید و بر آن انگشت اشارت دراز کرده‌بود اما کم بودند کسانی که  آن صدا را بشنوند. 
پنج‌‌شنبه ، 4 مرداد 58 تا 1 خرداد59 ، 36 شماره از مجله‌ای به نام "کتاب جمعه" که احمد شاملو سردبیری‌اش را به عهده داشت منتشر می‌شود. تنها سی و شش شماره کافی بود که این مجله برای همیشه تعطیل شود . در اولین صفحه از اولین شماره‌ی این مجله ، در جای سخن سردبیر چنین می‌خوانیم:

اول دفتر...
روزهای سیاهی د رپیش است . دوران پر ادباری که ، گرچه منطقا ً عمر دراز نمی‌تواند داشت ، از هم اکنون نهاد تیره‌ی خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه‌ی خود را بر زمینه‌ئی از نفی دموکراسی  ، نفی ملیت ، و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر می‌جوید.
این چنین دورانی به ناگزیر پایدار نخواهد ماند ، و جبر تاریخ ، بدون تردید آن را زیر غلتک ِ سنگین خویش درهم خواهد کوفت . اما نسل ما و نسل آینده ، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بی‌گمان سخت کمر شکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلق‌زده هر اندیشه‌ی آزادی را دشمن می‌دارند و کامگاری خود را جز به شرط  امحاء ِمطلق ِ فکر و اندیشه غیرممکن می‌شمارند. پس نخستین هدف ِ نظامی که هم اکنون می‌کوشد پایه‌های قدرت خود را به ضرب ِ چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گام‌های خود را با به آتش کشیدن کتاب‌خانه‌ها و هجوم علنی به هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه‌ی متفکران و آزاداندیشان جامعه است .
اکنون ما در آستانه‌ی توفانی روبنده ایستاده‌ایم . بادنماها ناله‌کنان به حرکت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته‌است . می‌توان به دخمه‌های سکوت پناه برد ، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بی‌امان بگذرد. اما رسالت تاریخی روشن‌فکران ، پناه ِ امن جستن را تجویز نمی‌کند. هر فریادی آگاه کننده‌ است، پس از حنجره‌های خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد .
سپاه‌ ِ کفن‌پوش روشن‌فکران متعهد در جنگی نابرابر به میدان آمده‌اند . بگذار لطمه‌ئی که بر اینان وارد می‌آید نشانه‌ئی هشدار دهنده باشد از هجومی که تمامی دستاوردهای فرهنگی و مدنی خلق‌های ساکن این محدوده‌ی جغرافیایی در معرض آن قرار گرفته‌است.
  احمد شاملو – کتاب جمعه – شماره‌ی اول - 4مرداد58 

پ ن:  بالاخره وبلاگ دوست عزیزم فرزانه راه افتاد . فرزانه هم اهل ادبیات است و دغدغه اش فرهنگ و هنر ، نوشته هایش را در برگآب بخوانید