‏نمایش پست‌ها با برچسب نقد ادبی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب نقد ادبی. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۴ آذر ۹, یکشنبه

خورشید رشاد: «سیاست احساسات و کنش‌گری فضا در رمان فرار از مجتمع دخترانه»، گذر از ویرانشهر به اجتماع بازیافتی

 نقل از نشریه ادبی بانگ:


رمان فرار از مجتمع دخترانه[۱] در نگاه نخست یک اثر آخرالزمانی است: تهرانِ فروریخته، خیابان‌های خالی، زباله‌زارهای شیمیایی و فرونشست زمین. اما برخلاف بسیاری از آثاری که در این ژانر قرار می‌گیرند، رمان محبوبه موسوی نه در ویرانشهر می‌ماند و نه در نوستالژی گذشته. این رمان، با ساختار روایی چندگانه و تمرکز بر بدن‌های زنانه و فضاهای بحران‌زده‌ی شهری، لایه‌ای از احساسات آسیب‌دیده را آشکار می‌کند که در تماس با محیط فروریخته پدید آمده‌اند. رمان از پسِ بحران، امکان دیگری را می­سازد که در چارچوب زیبایی‌شناسی سولارپانک[۲] قابل‌فهم است. امکان امید، همبستگی زنانه، اجتماع‌سازی از پایین، بازیافت فضا و زیست‌پذیری در دل ویرانی. همین ویژگی رمان را از آخرالزمانی به پساآخرالزمانی تبدیل می‌کند.
  تحولات رمان در بستر احساسات و عواطفی مانند ترس، امید، خشم و شادی رخ می‌دهد. به همین دلیل قصد دارم در این بررسی خوانشی عاطفی- زیست‌محیطی[۳] به رمان داشته باشم.  این خوانش نقد محیط زیستی را با نظریات فیلسوف معاصر، سارا احمد درباره‌ی احساسات پیوند می‌زند. سارا احمد احساسات را امری چسبناک، جمعی و موثر در شکلگیری کنش‌های سیاسی می‌داند. چسبندگی احساسات بدین معناست که احساسات، افراد، ایده‌ها، فضاها و اشیاء را به یکدیگر وصل می‌کند و می‌چسباند و به این طریق روابط اجتماعی و سیاسی را شکل می‌دهد (Ahmed 2004:34).

در این خوانش احساسات نیروهایی مؤثر بر شکل‌گیری رابطه‌ی بدن‌ها و محیط‌های رو به فروپاشی هستند. محبوبه موسوی با به‌کارگیری ساختمان مجتمع به عنوان راوی، محیط و فضا را از پس‌زمینه درآورده و تبدیل به کنشگرانی کرده که بر بدن‌ها اثر می‌گذارند، احساسات تولید می‌کنند و جهت حرکت شخصیت‌ها را تعیین می‌نمایند. تمرکز او بر این فضاهای فروپاشیده‌‌ی شهری، یک بستر عاطفی- زیست‌محیطی می‌سازد که بر پایه‌ی آن، از دل ویرانی، اجتماع جدیدی از زنان فرودست شکل می‌گیرد. رمان در واقع با شرم و ترس آغاز می‌شود و به دگردیسی و امید می‌رسد.


۱. محیط و فضا به‌مثابه کنشگر:

رمان با قرار دادن طناز در اتاق خواب یک خانه‌ی متروک با دیوارهای صورتی چرک‌مرد آغاز می‌شود. این فضای مخدوش و رنگ‌باخته، نه‌تنها نشانه‌ای از فروپاشی است، بلکه احساس رهاشدگی و ترس ایجاد می‌کند. همان‌طور که گفته شد، طبق نظریه‌ی احمد، احساسات از درون بدن تولید نمی‌شوند، بلکه در رابطه با فضاها، اشیا و بدن‌های دیگر شکل می‌گیرند. اتاق متروکه، خود عامل حس اضطراب و شتاب اولیه‌ در طناز است. مکانی که عروسک‌های رهاشده، سکوت و فرسودگی، حسِ ته‌نشینی جهان را بر بدن او می‌چسبانند. این «ابهام اولیه»، استراتژی روایی مؤثری است چرا که رمان از همین لحظه نخست حس را بر اطلاعات‌فروشی مقدم می‌کند.
در فصل مجتمع، کنشگری فضا فراتر می‌رود. ساختمان تبدیل به راوی می‌شود. با این انتخاب راوی ساختمان دیگر بی‌جان نیست، بلکه عاملی است که حافظه و احساس دارد. ساختمان، فقر، بی‌اعتمادی و کنترل را حس می‌کند و بازتاب می‌دهد. دختران را می‌بیند، خشونت را ثبت می‌کند و گسست زمان را در خود حمل می‌کند. شخصیت داشتن فضاها بخشی ازکنش محیطی است که در نقد ادبی محیط‌زیستی مطرح می‌شود. محوطه‌ی مجتمع از یک سو به زباله‌زار و پسماندهای شیمیایی، مکانی که امکان فرار را با ترس  مسدود می‌کند، بازمی‌شود و از سوی دیگر به خیابان خلوتی که دوربین و قفل‌های محکم، مرزهای کنترل را در آن تثبیت کرده‌اند. بنابراین محیط، یک زیستگاه بسته و هراس‌آور می‌سازد. جایی که بدن‌ها در آن گیر افتاده‌اند. ساختمان، به ‌مثابه‌ی موجودی حساس، ترس، کنترل، بی‌اعتمادی و ناکامی را به مخاطب منتقل می‌کند. ساختمان مجتمع در واقع عامل عاطفه‌سازی است. احساساتی چون ترس از فرار، انزجار از زباله‌زار، حس گناه در توحیدیان برای اعمال گذشته‌اش، و بدن‌هراسی در این فضا انباشته و تکثیر می‌شود. در خوانش عاطفی-زیست‌محیطی می‌توان آن را تنش احساسی در محیط بحران‌زده ‌نامید. چرا که احساسات در این رمان بر اثرِ زوال زیست‌محیطی تشدید می‌شوند.

۲. سیاست‌ احساسات: دگردیسی ترس، شرم و انضباط

در محیط مجتمع، احساسات صرفاً خصوصی نیستند بلکه سیاسی و ساختاری‌اند. دختران نه به جرم قانونی، بلکه به ‌اتهام انحراف در مجتمع محبوس شده‌اند. خانم توحیدیان نماد بدن‌سازی انضباطی است. او دختران گمراه را همچون ماده‌ی خام برای شکل‌دهی تربیتی می‌بیند. خانم توحیدیان با استفاده از ایجاد حس شرم، تهدید، سیاه‌چال، ممنوعیتِ گوشی و حتی ممنوعیت گفت‌وگو، فضایی تولید می‌کند که حس غالبش ترس است. این ترس اقتصاد عاطفی[۴] مشخصی را شکل می‌دهد که به قدرت ساختاری معنا می‌بخشد. ترس فاصله می‌سازد. بین دختران و بیرون، بین بدن‌ها و بدن‌های دیگر، و میان دختران و بدن خودشان.
سیاه‌چال، که مکانی پر از موش و سوسک است، در مرکز این سیاست عاطفی قرار دارد. اما نکته‎‌ی مهم رمان، وارونگی این سیاست در بدن آیداست. آیدا سیاه‌چال را به اتاق شخصی خود تبدیل می‌کند. جایی که می‌تواند قطعات الکترونیکی یافته‌شده از دل زباله‌ها را کنار هم بگذارد و پروژه‌ی ساخت کامپیوتر را پیش ببرد. در واقع مکانی که باید ترس تولید کند، به‌واسطه‌ی مهارت و قدرت ذهنی آیدا، احساسات جدیدی چون مالکیت، خلوت، و حتی آزادیِ موقت می‌آفریند. او با آوردن قطعات کامپیوتری زنگ‌زده از میان زباله‌های بیابان، سیاهچال را از فضای ترس به فضای امکان تبدیل می‌کند.  تغییرِ کارکردِ فضا و استفاده‌ی خلاقانه از زباله نقطه‌ی آغاز سولارپانک در رمان است.

زباله‌‌زار بیرون مجتمع مرزی بین بیرون و درون است. مرزی که دختران نمی‌توانند از آن عبور کنند. اما این مرز هم جغرافیایی و هم عاطفی است. در واقع همان‌طور که بدن دختران ناپاک قلمداد می‌شود، شهر هم آلوده است.
آیدا که پدری معتاد قصد فروشش را داشته، بدنی است که از ابتدا در اقتصاد خشونت قرار گرفته است. در نگاه احمد، چنین بدن‌هایی به‌واسطه‌ی تماس با جهان خشونت‌بار، فرم احساسی متفاوتی پیدا می‌کنند(Ahmed 2000:82). بدن آیدا ابزار اصلی تعامل  او با واقعیت بیرونی است. فشارها، تهدیدها و محدودیت‌ها از طریق بدن به او اعمال می‌شود. او نمی‌تواند کنترل کامل بر بدن داشته باشد اما می‌تواند کمی از آزادی را در تجربه‌های کوچک بیابد. این تجربه‌ها هم به بدن مربوط می‌شوند. از این رو نگاه رمان به رابطه‌ی جنسی او با رضا، قربانی‌بودگی زن یا حس گناه نیست. بلکه شهوت، ابزاری برای امکان رهایی بدن، خودآگاهی، بازسازی و لذت است. این نوع روایت از بدن زن، با روایت سنتی رمان‌ فارسی که زن را در چهارچوب قربانی یا نجات‌یافته می‌انگارد، بسیار متفاوت است. چراکه در رمان فرار از مجتمع دخترانه شهوت برای زن عامل تهدید و یا خشونت نیست، بلکه عامل رشد و بازسازی‌‌ست.
بستری شدن آیدا در بیمارستان و مواجهه‌ی او با دکتر رامین یک نوع گشایش آینده است. دکتر رامین به او می‌گوید از نظر قانونی جرمی مرتکب نشده و نباید در مجتمع باشد؛  اما همان‌طور که احمد می‌گوید: «امید بی‌ثبات است و ساختارهای قدرت آن را دائم قطع می‌کنند.»(Ahmed 2010:61)

دستگیری دکتر، تجسد همین بی‌ثباتی امید است. قدرت، مسیر امید آیدا را به سوی رهایی و گشایش قطع می‌کند و احساسات آسیب‌دیده را بازتولید می‌کند. در بیمارستان، طناز نیز حضور دارد. همان زنی که در آغاز رمان در اتاق صورتی چرک‌مرد دیده‌ایم. این اتصال زمانی، رمان را وارد مدار علیت احساسی می‌کند و نشان می‌دهد شخصیت‌ها در هم اثر می‌گذارند، حتی پیش از اینکه همدیگر را بشناسند.

پس از خروج آیدا از بیمارستان، ما برای نخستین بار تهران را در ویرانی می‌بینیم. تصویری که بعد از نجات پروانه، بهیار بیمارستان از زیر آوار کامل می‌شود. شهر تهران مانند یک بدن فروریخته و مریض نمایش داده می‌شود: خانه‌ها خالی، کارخانه‌ها متروک، ماشین‌ها رهاشده، خیابان‌ها ترک‌خورده و زمین در حال فرونشست. در این بخش رمان تهرانِ ویران به بستر اصلی روایت تبدیل می‌شود. خیابان‌های بی‌سکنه آغازگر نوعی انتقام طبیعت از انسان است. طبیعتی که پس از ترک انسان‌ها، آرام‌آرام بخش‌هایی از شهر را پاک‌سازی می‌کند. مانند رودخانه‌ی آن‌طرف زباله‌زار که ابتدای رمان آلوده بود و بعد از متروک شدن کارخانه، در بخش‌های پایانی رمان تقریباً زلال می‌شود. فروپاشی تهران، طبیعتِ مسموم، سکوت شهری و زیست‌جهان آخرالزمانی چه در خواننده و چه در شخصیت‌های انسانی رمان یک نوع ترس آخرالزمانی،  سوگ برای جهان از دست رفته و اما نوعی آزادی بی‌مرز بوجود می‌آورد. آیدا در میان این خرابه‌ها، بارها احساسات متناقض را تجربه می‌کند. هم می‌تواند آزاد باشد و هم جایی برای تعلق ندارد. بدین ترتیب تهران در این رمان حاملِ ترس، یادگار خشونت، و در عین حال حاملِ امکان‌های نو است. اما نکته‌ی مهم اینجاست که رمان زیرکانه علت دقیق این ویرانی را نمی‌گوید و از این عدم قطعیت برای فراگیر شدن حس ترس استفاده می‌کند، بحران را غیرشخصی و غیرتاریخی جلوه می‌دهد و  فضا را به عامل احساسی تبدیل می‌کند. سارا احمد این تکنیک روایت را بازتولید احساس از طریق ابهام می‌نامد (Ahmed 2000:121). فرارهای آیدا از مجتمع و بازگشت مداومش به همان‌جا نه صرفاً کنش روایی، بلکه نتیجه‌ی اثر محیط بر بدن است. در ابتدا، محیط او را به سمت خروج هل می‌دهد. به سوی زباله‌زار، سپس بیمارستان. بعد از بیمارستان با تهران فروپاشیده روبه‌رو می‌شود و هر بار با پای خود به مجتمع باز می‌گردد. پس از رفتن توحیدیان از تهران و همچنین جا ماندن از دختران مجتمع در حین فرار، وقتی می‌بیند سگ‌ها به سوی مجتمع می‌دوند، به حس تشخیص حیوان اطمینان می‌کند و به مجتمع در حال ریزش بازمی‌گردد. در واقع بدن آیدا در نهایت و در پاسخ به محیط سو‌گیری تازه‌ای پیدا می‌کند. بدن او درون محیط مجتمع تحت نظر توحیدیان به طرف فرار و آزادی سو می‌گیرد، اما وقتی در محیط بیرون مجتمع با فروپاشی شهری، زباله‌زار و بی‌کسی روبه‌رو می‌شود، ناچار برای بقا دوباره به مجتمع برمی‌گردد. اما در نهایت بدن آیدا با محیط تازه معنای نویی برای خود می‌سازد و از بدنی مطیع به بدنی خودمختار و کنش‌گر تبدیل می‌شود. خروج نهایی آیدا از مجتمع با تغییر ظاهری او در آینه همراه است.
کندن روسری، آرایش، تغییر و خلق لباس. در این صحنه آیدا مالکیت عاطفی و اختیار بر بدنی را که سال‌ها زیر فشار، کنترل و احساسات تحمیلی مانند شرم، انضباط و ترس بوده، بازمی‌یابد. با نگاهی سولارپانکی آینده با با بدن‌هایی که از قالب انضباطی خارج می‌شوند و به خلاقیت و بیان بازمی‌گردند، آغاز می‌شود. آیدایی که همیشه درگیر بقا بوده، ناگهان در آینه خودش را می‌بیند. این لحظه‌ی بنیادین بازشناسی احساسی خود است. لحظه‌ای که سارا احمد آن را شادی می‌نامد (Ahmed 2010:88). لحظه‌ای که بدن از اقتصاد شرم و ترس بیرون می‌زند و احساسات بدون ترس، شرم و انضباط نمایان می‌شوند. همین لحظه از نظر من نقطه‌ی اوج داستان از منظر نقد بدن است. لحظه‌ی مهم دیگر زمانی‌ست که طناز خود را در رودخانه‌ی نیمه پاک می‌شوید. هم شست‌و شوی طناز و نیازش به تمیزی و در همان لحظه امتناع آیدا از شست و شو و علاقه‌اش به ماندن در خودآرایی هر دو خودخواسته و به دور از شرم، ترس و انصباط ‌است.


۳. همبستگی و اجتماع بازیافتی

دختران مجتمع در لحظات ترس و امید از عشق به رضا، شاگرد نقاش، تا رها شدنشان در مجتمع بدون وجود مراقب با هم احساس پیوند و همبستگی می‌کنند. در واقع عواطف میان بدن‌ها می‌چرخد و شبکه‌ای از همبستگی عاطفی می‌سازد. برای مثال زمانی که آیدا در بیمارستان بستری‌ست، پروانه در خفا به او می‌گوید که همه دارند از تهران می‌روند و آیدا را به فرار تشویق می‌کند. این حرف نه از عقل که از حس اضطراب برمی‌خیزد. گردش این اضطراب، مسیر روایی را تغییر می‌دهد و به خروج آیدا از بیمارستان منجر می‌شود. یا در پایان، زنان گورخواب‌ که خود محصول فروپاشی اجتماعی‌اند، در مواجهه با آیدا و طناز شبکه‌ای از همبستگی زیست‌محیطی می‌سازند. گرسنگی، زباله، بی‌خانمانی، خطر فرو نشست زمین، و درعین‌حال روح مقاومت، آن‌ها را به جامعه‌ای کوچک تبدیل می‌کند. با ورود زنان گورخواب به بطن اصلی رمان ما با چرخش و دگردیسی در حس اشیا و فضاها رو به رو می‌شویم. فضا و چیزهایی که حامل نفرت و فقدان بودند، اکنون ابزار توزیع همبستگی می‌شوند. زباله‌زار به جای حس انزجار فکر بازیافت را ایجاد می‌کند. خودآرایی باعث شرم نمی‌شود بلکه عامل لذت می‌گردد. حس ترس از دیگری میان آیدا و گورخواب‌ها جای خود را به مراقبت متقابل می‌دهد. در فصل پایانی رمان، ساختمان آسیب‌دیده‌ی مجتمع دوباره جان گرفته است. اما نه توسط دولت یا نظم رسمی، بلکه توسط گورخواب‌ها، پروانه، طناز و سه پزشک فراری که تا قبل از فرونشست زمین تحت تعقیب و یا زندانی سیاسی بوده‌اند. این جامعه‌ی تازه، زباله‌ها را بازیافت و محیط مسموم را احیا می‌کند. محیطی که زمانی تولیدکننده‌ی ترس بود، اکنون به بستر امید و باززایی تبدیل می‌شود. عروسک‌های طناز که در آغاز بخشی از زوال فضا بودند، توسط پروانه به دیوار نصب، این‌بار نویددهنده‌ی شادی و تولد جامعه‌ای برپایه‌ی همزیستی، امید، بازسازی فضاهای ویران‌شده و مراقبت متقابل می‌شوند. بنابراین عروسک‌ها هم مانند ساختمان حافظه‌مند و نقطه‌ی اتصال میان گذشته‌ی دردناک و آینده‌ای سولارپانکی هستند. زنان باهم یک اجتماع بازیافتی شکل می‌دهند. تل زباله را بازیافت می‌کنند. در رودخانه‌ای که به علت تعطیلی کارخانه دیگر آلوده نیست، شنا می‌کنند. بدن‌هایشان آزادتر، خلاق‌تر و خودبیانگرتر می‌شود.

در پایان، رمان فرار از مجتمع دخترانه را جلوه‌ای از سولارپانک ایرانی می‌دانم. اوتوپیایی که برخلاف اتوپیاهای رایج نه عظیم و تکنولوژیک، بلکه محلی، زنانه و ریزوم‌وار است. آینده‌ از منظر سولارپانک با زباله ساخته می‌شود. در رمان محبوبه موسوی هم بنیاد اجتماع نهایی بازیافت زباله‌ها، فضاهای مخروبه و حتی روابط انسانی‌ست.

منابع:

Ahmed, Sara
۲۰۰۰ Strange Encounters Embodied Others in Post-Coloniality. New York: Routledge.
۲۰۰۴ The Cultural Politics of Emotion. New York: Routledge.

۲۰۱۰ The Promise of Happiness. Durham [NC]: Duke University Press.


Flynn, Adam
۲۰۱۴ Solarpunk: Notes toward a Manifesto. Arizona State University. Project Hieroglyph.


Kerridge, Richard
۲۰۰۶ Environmentalism and Ecocriticism. In Literary Theory and Criticism. Waugh, Patricia, ed. Oxford: Oxford University Press.

پانویس:

[۱]  فرار از مجتمع دخترانه، محبوبه موسو ی. نشر آسمانا، تورنتو، کانادا.سال ۱۴۰۴

[۲] سولار پانک جنبشی ادبی و هنریست که برای جهان بعد فروپاشی و ویرانی صنعتی، آینده‌ای پایدار، تجدیدپذیر و هماهنگ با طبیعت را در کنار همکاری و زیست جمعی تصور و ترویج می‌کند. مانیفست این جنبش در سال ۲۰۱۴ توسط آدام فلین شکل رسمی گرفت (Flynn 2014).

[۳] نقد ادبی عاطفی-محیط زیستی به واکاوی ارتباط تجربیات عاطفی و محیط زیست بر آثار ادبی می‌پردازد (۲۰۰۶ Kerridge, Richard).

[۴]سارا احمد توزیع و تبادل احساسات در روابط اجتماعی  را بر اساس ارزشگذاری احساسات می‌داند و آن را اقتصاد عاطفی می‌نامد(Ahmed 2004:31) .





۱۴۰۰ بهمن ۶, چهارشنبه

آخرالزمان سرزمین

 نگاهی به: زمین زهری

نوشته: محمد آصف سلطان‌زاده
چاپ اول، سپتامبر2017
کپنهاگ
ناشر: تاک 

 

داستان با پیشانی‌نوشتی از بُندهش آغاز می‌شود و از همان اول ما را وارد سرزمینی می‌‌کند که زمینش پر از نیش و سم مار و عقرب‌هایی است که جان می‌ستاند. انگار که در سرزمینی آخرالزمانی باشید و زمین زخمی و‌ آغشته به سموم مدرن، ماین[مین] باشد. در چنین سرزمینی راوی کسی است که نقش سیزیف‌ بر او مقدر شده است و آن عبارت است از جستن، یافتن، درآوردن و خنثی کردن ماین(مین) تا زمین از آن سموم پاک شود. با این همه راوی نگران است که عمر او کفاف درآوردن آن همه مین را ندهد چون هر نقطه را که می‌روبد، باز جاهای دیگری هست که مینی از آن سردرمی‌آورد انگار در آن سرزمین به جای گیاه و آبادانی، نیش مار و افعی از زمین سبز می‌شود. «اهریمن خِرَفستران را بر زمین هشت. خرفستران گزنده و زهرآگین، چون اژدها و مار و گژدم و چلپاسه و سنگ‌پشت و وزغ، آن‌گونه از او تنومند پدید آمدند که به اندازه‌ی تیغ سوزنی زمین از خرفستران رها نشد.» (بُندهش)

داستان زمین زهری مانند بسیاری از داستان‌های آصف سلطان‌زاده  با درونمایه‌ی سرزمین پیش می‌رود.

ایوان کلیما در کتاب «روح پراگ» می‌گوید: « تاریخی که با صلح و آرامش پیش می‌رود چنین به نظر می‌آید که انگار در جایی ورای آگاهی مردمان جریان دارد، اما تاریخی که پر از قیام‌ها و سرکوب‌ها، اشغالگری‌ها، آزادسازی‌ها، خیانت‌ها و اشغالگری‌های تازه است، به شکل یک بار سنگین، به شکل یک یادآوری دائمی ناپایداری زندگی، وارد زندگی مردمان و شهرها می‌شود.[1]» و از این نظر افغانستان با تاریخش، با جنگ‌ها و اشغالگری‌ها و سیل آواره‌هایی که پس پشت خود به جا گذاشته است، در تاریخ یگانه است. هیچ نویسنده‌ای در هیچ کجای جهان نیست که تجربه‌ای شبیه آنچه در افغانستان بر مردمانش گذشته است از سر گذرانده باشد. شاید در جنگ‌ها یا اشغالگری‌ها شباهت‌هایی یافت شود، در کودتاها و جنگ‌های داخلی و در مهاجرت و آوارگی مردمان اما کمتر کشوری هست که این همه را یکجا و در دوره‌هایی کوتاه به تناوب دیده باشد و تازه هجوم طالبان(نیرویی عتیق؛ برآمده از اعماق جهل تاریخ) را در هم در حافظه‌ی جنگ داخلی خود به عنوان پدیده‌ای غریب و نشانه‌ای آخرالزمانی بر دوش خود حمل کند. شاید از این روست که دردی که آصف سلطان‌زاده از آن می‌نویسد، بدیلی در دیگر جاها ندارد یا کمتر دارد. درد در تاریخ این کشور کهنه نمی‌شود، جای زخم بهبود نمی‌یابد چون از زخمی به زخمی دیگر درمی‌غلتد و نسل به نسل خاطره‌ای جدا و تازه از رنج، مرگ، هراس بی‌خانمانی و عزیز از دست دادگی و آوارگی را با خود حمل می‌کند.  در مواجهه با داستان زمین زهری نمی‌توان خنثی ماند و نگاهی فرمالیستی(شکل‌گرایانه) به اثر داشت. به قول رنه‌ولک، «اگر منظورمان از محتوا عقاید و عواطفی باشد که در اثر هنری بیان می‌شود، صورت شامل تمام عوامل زبانی است که محتوا را بیان می‌کند. اما اگر این تمایز را به دقت بررسی کنیم، پی می‌بریم که محتوا متضمن عناصری از شکل نیز هست؛ مثلاً حوادثی که در داستان بازگو می‌شود بخشی از محتواست در حالی که تنظیم آن در قالب «طرح» بخشی از شکل است. این حوادث جدا از شیوه‌ی تنظیمشان هیچ تأثیر هنری ندارند.[2]» تنظیم حوادث در رمان زمین زهری، ماجراهای روز به روز است؛ انگار تنها فرصتی که راوی برای زنده ماندن دارد از زمانی که به سر کار می‌رود تا وقتی که مین در دستش نفجر نشده باشد و هر روز- هر ساعت و لحظه- همان زمانی است که ممکن است  راوی جانش را از دست بدهد و رمان بر زمین بماند. خود راوی هم به این موضوع اشاره می‌کند آنجا که می‌گوید متوجه تقلبی در قرارداد کاری‌اش شده است که «تنخواه را در آخر هفته حساب می‌کردند به معنی این می‌شد که مربوط به کار هفته‌ی پیش بود. بعد متوجه تقلبی از جانب شرکت شدم و وانمود کردند که این تنخواه مربوط به هفته‌ای که در پیش رو است، می‌شود.» (ص 9) و بدین ترتیب او انگار تا ابد که مین در آن زمین پابرجاست باید کار کند. مین‌روبی که شخصیت اصلی این داستان است از قبال کارش با چهره‌ها و مردمانی مواجه می‌شود که هر کدام به شکلی نماینده(یا حتی شاید تیپ)ی یکی از مردم سرزمینش است. از طالب‌هایی که می‌بیند تا دولتی‌هایی که در کارش سنگ می‌اندازند و هر کدام او را برای خود می‌خواهند. او در نسبیتی گرفتار می‌شود از آن دست اندیشه‌هایی که هر زندانی محکوم به کار اجباری دچارش می‌شود و بدین ترتیب زمین برای او زندان می‌شود. جایی را پاکسازی می‌کند و بعد متوجه می‌شود آیا با پاکسازی آن دشت، راهی به جنگ برای دسته‌ای گشوده که قصد حمله به قلعه‌ای را دارند؟ آیا اگر با این‌کار مشغول خدمت به دسته‌ای است به دسته‌ای دیگر خیانت نمی‌کند؟ و بعد می‌اندیشد که اگر به بیهودگی برسد مرگش حتمی خواهد بود و باز کار خود از سر می‌گیرد در دایره‌ای که تمامی ندارد؛  مثل فردی منتظر اعدام که چاره‌ای جز خنثی کردن مین ندارد چون در این‌کار مرگش( که البته مسلم است) به تأخیر می‌افتد اما در اعدام نه تأخیری در مرگ هست و نه فایده‌ای برای زمین در رها شدن از این نیش‌های روییده.

اولین مجموعه داستان آصف سلطان‌زاده با عنوان، «در گریز گم می‌شویم» در ایران منتشر شد. زمانی که دوران مهاجرت خود را در ایران می‌گذرانید. جوانکی از دانشگاه داروسازی کابل با تجربه‌ی دو بار دستگیری و جنگ خانمان برانداز و مهاجرت به پاکستان که سپس به ایران رسید. رد  او را می‌توان  در جمع یاران براهنی و سپس حلقه‌ی داستان گلشیری پی گرفت و انتشار اولین داستانش در مجله‌ی «کارنامه»‌ی گلشیری به نام «دوتایی پشه» در ستون داستان ما و از اینجا سلطان‌زاده برای آن دسته از اهالی ایران که او را می‌شناختند نه مهاجری از کشور همسایه که داستان‌نویسی بود با حرف و نقل‌های بسیار شنیدنی. نویسنده‌ای که خوانندگانش کارهای او را بعد از قانون خروج اجباری مهاجرین از ایران،  در دانمارک پی گرفتند. آونگ یا قمار مرگ و زندگی، دیگر موضوع برجسته‌ی اغلب  داستان‌های سلطان‌زاده است که از «دوتایی پشه» و «رهایی« (منتشر شده در کارنامه) تا زمین زهری می‌توان پی گرفت.

«از سال دو هزار و یک به این طرف دارم ماین‌روبی می‌کنم. هرگونه ماینی را تاکنون روفته‌ام. هزاران ماین که حساب دقیقشان را از بر ندارم. لازم هم ندانستم به تعدادشان بیندیشم، مثل زندانی‌هایی که پس از گذشت هر روزی به دیواره‌ی سلولشان خطی می‌کشند و سپس خط‌ها را به دسته‌های ده تایی تقسیم می‌کنند که هر سه دسته بشود یک ماه و دوازده دسته هم بشود یک سال و به این ترتیب پی ببرند که چقدر دیگر در این سلول بمانند.» (ص7/ آغاز کتاب).
سینگر در مصاحبه‌ای می‌گوید: «چیزی که برای شما سیاه است، برای من واقعی است.[3]» واقعیت سیاهی که به روی راوی مین‌یاب زمین زهری خیمه زده است آیا قرار است جانش را نجات دهد؟ آیا همه آن لوازم مرگ بالقوه‌ی روییده از زمین همان چیزی نیست که وقتی چون بازیچه‌ای در دست بگیردش، توان مرگزایی آن را خواهد ستاند و  بعد جانش آزاد خواهد شد؟ ولی این قماری نیست که تمام شود درست مثل همان قمار هیچ- هیچ داستان دوتایی پشه که انگار برای برد می‌بایست تا ابد بازی کرد و این بازی، بازی مرگ را سرانجامی نباشد.
روزگاری، به وقت جوانی، داستان کوتاهی نوشتم به نام «بازی مرگ». داستان حکایت پسربچه‌ای افغان بود در جایی که من از آن سرزمین در تجسم خود داشتم و پسربچه‌ با ترکش‌های به جا مانده از ادوات جنگ، اسباب‌بازی‌هایی برای خود می‌ساخت که اغلب یا شبیه تانگ بود و یا تفنگ و نهایت آرزوی او این بود که زمانی مثل پدرش به یکی از آن کوه‌هایی که قله‌شان از دوردست دیده می‌شد برود تا بجنگد و دشمن را که خودش هم درست نمی‌دانست کیست از خانه‌اش بیرون کند. آن داستان را جایی در لابه‌لای نوشته‌هایم گم کردم چون آن چیزی نبود که باید می‌بود. داستان نیاز به واقعیتی دیدنی دارد واقعیتی که به‌قول خود سلطان‌زاده در مصاحبه‌ای، بتوان بر آن خیمه و خرگاهی از تخیل بنا کرد ولی من آن واقعیت را ندیده بودم. ندیده بودم که کودک جنگ با ادوات به جا مانده از جنگ چه ترس، شور، یا انتقامی را تجربه خواهد کرد یا بر آن زمینی که پا می‌گذارد چه‌اندازه خطر هست.  زمان گذشت تا زمین زهری به دستم رسید و من در آن همان پسرک خردسال داستان خودم را دیدم که بزرگ شده و مشغول پاک کردن زمین از چیزی است که می‌توان آن را ادوات به جا مانده از جنگ دانست اما بیشتر از خود جنگ ترسناک و کشنده است. مرگ و زندگی مین‌روب در دست اوست و مین چون خدایی او را به پیش می‌راند درست به سوی مقصدی از مرگ که خود تعیین می‌کند. اگر بتوان برای جنگ، بازی تعریف کرد، بازی این واقعیت است  درشت‌تر از میخ طویله و به ترسناکی مین که هیچ چیز مفرحی در آن نیست.
زمین زهری، نه داستان زمین که داستان زهر مردمان است بر زمین. داستان با شروعی غافلگیرکننده ما را به جهان تک‌گوی راوی می‌کشاند و با این فرم روایی تک‌گویی و خطی داستان، نویسنده خوب توانسته از عهده‌ی نگه داشتن خواننده پای کتاب برآید. داستان، پایانی اگر نه غافلگیرکننده، اما پیشگویانه دارد که این پیشگویی در بستر داستان محقق شده است. زمین زهری از آن کتاب‌هایی است که نوشتنشان واجب است، گویی نویسنده نسبت به سرزمینش دینی داشته که باید ادا می‌کرده است، سرزمینی که مادر است و مادری که زخم خورده و فرزندانش را می‌تاراند. به همان نسبت برای خواننده نیز، خواندنش واجب است با همه تلخی. زمین زهری تصویر زنده‌ای از افغانستان به دست می‌دهد که حالا حالاها از ذهن نخواهد رفت چون آینه‌ای است مقابل کل بشریت که در بلایی که به جان آن مردم انداخته است در کار خود بنگرد و مسئولیت خود را در قبال آن به یاد آورد.

(این یادداشت، پیشتر، در ماهنامه رخ نگار، شماره چهارم و پنجم، منتشر شده است).
درباره این کتاب بیشتر بخوانید




[1] روح پراگ. ایوان کلیما. ترجمه خشایار دیهیمی. نشر نی. 1387. ص 55
[2] نظریه‌ی ادبیات. رنه ولک، آوستن وارن. ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجری. نشر اندیشه‌های عصر نو. تهران. 1373. صص 154-5
[3]
رویای نوشتن. ترجمه مژده دقیقی. انتشارات جهان کتاب. چاپ پنجم 1394 . ص 267


۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

ای بخارا دیر زی


شماره 78-77 مجله بخارا در 720 صفحه منتشر شد. تصویر دکتر ژاله آموزگار زینت­ بخش روی جلد این شماره از مجله بخاراست . دکتر ژاله آموزگار در 1389/2010 جایزه Lifetime Achievement Award studies را از سوی The International Society for Iranian Studies به پاس « یک عمر تلاش ممتاز» دریافت نمود. این جایزه در سال­های گذشته به ایرج افشار و دکتر شفیعی کدکنی تعلق گرفته بود. متن سخنرانی دکتر ژاله آموزگار در آن مجمع به طور اختصاصی در این شماره از مجله بخارا انتشار یافته است.
با هم مروری داریم بر فهرست شماره 78-77 مجله بخارا :
آن مرد
آن مرد (در تجلیل از مرتضی احمدی)/ بهرام بیضایی 7

بیست سالگی بخارا
ای «بخارا» شادزی.../ دکتر امیرهوشنگ کاوسی    9

اندیشه
تأملاتی دربارة گاندی/ جرج اورول/ دکتر عزتالله فولادوند    12

نقد ادبی
ساختار ساختارها/ دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی 26
ایران در شاهنامه/ دکتر حسن انوری   32
مشاهده، روش اشراق، و زبان شعر(بحثی پیرامون نظام فلسفی اشراق
شهابالدین سهروردی)/ دکتر حسین ضیایی    43
بیزل بانتینگ، شاعر انگلیسی اوایل قرن بیستم/ دکتر حسن جوادی 57
مساوات منصفانه/ دانیلبل/ مینو مشیری   77

زبانشناسی
مهارت در خواندن/ دکتر محمدرضا باطنی   82

جشننامه دکتر ژاله آموزگار
هزار سال جلالي.../ علی دهباشی 94
کتابشناسی کتابها و مقالات و سوابق علمی دکتر ژاله آموزگار     96
زبان شیرین فارسی/ دکتر ژاله آموزگار    108
زبانهای باستانی و ادیان آسمانی (گفتگو با دکتر ژاله آموزگار)  129
آشنايي با کتاب تاریخ اساطیری ایران/ سیما سلطانی 150
مروری مختصر بر آثار دکتر ژاله آموزگار/ سیّداحمدرضا قائممقامی  154

ایرانشناسی
تازهها و پارههای ایرانشناسی (68) / ایرج افشار   163
ایرانشناسی در کشورهای آلمانی زبان (1)/ دکتر سعید فیروزآبادی 192
تصحیح در تاریخ طبری برحسب متن پهلوی بندهش/ دکتر تورج دریایی   201
مهرگان: میلاد خورشید و مرگ ضحاک در آغاز زمستان/
گفتگو با دکتر جلال خالقی مطلق/ نوشین شاهرخی  207
ایران، اسلام، روشنفکران عامی/ دکتر محمود امیدسالار  211
فرضیة فاجعهزدگی: تأثیر پایدار فاجعة مغول در تاریخ
سیاسی، اجتماعی و علمی ایران/ دکتر عباس عدالت 227

یادداشتهایی از ژاپن
از چشمه خورشید (25)/ دکتر هاشم رجبزاده 264

تاجیکستان
کتابها و نشریاتی از تاجیکستان (13)/ مسعود عرفانیان    288

شعر جهان
به حافظ، پرسش یک آبنوش/ فریدریش نیچه/ داریوش آشوری   302
کافه اسلاویا/ یاروسلاوسایفرت/ پرویز دوایی    303
چند شعر از اینگه بورگ باخمن/ مهشید میرمعزی  306
هاینریش هانیه و حماسه فردوسی/ علی عبداللهی 311
فردوسی شاعر (شعری از هاینریش هانیه)/ علی عبداللهی    314

شعر فارسی
دو قصیده در ولادت حضرت حجت (عج)/ محمدعلی فروغی    321
نگاه / غلامعلی رعدی آذرخشی    327
درباره شعر نگاه/ کامیار عابدی     333
ایران من/ ابوالقاسم لاهوتی    337
یاران همه رفتند/ محمدتقی بهار   338
عقاب/ پرویز ناتل خانلری 339
دربارة ترجمة شعر «عقاب»/ امیرهوشنگ کاوسی    347
ترجمه فرانسوی شعر «عقاب»/ دکتر امیرهوشنگ کاوسی    351
دریغ/ مظاهر مصفا   358
زندگی مثل یک جوی آب است/ دکتر سیروس شمیسا    359
کشت سبز.../ اسد بدیع    360
کارنامه/ شیدا دیانی 361
بخارا/ گلرخسار 362
بهار من گذشته شاید.../ سحر کریمیمهر    363
ایران من، ای یادگار یادگارانم!/ حسین منزوی  364
اعتراف/ حسين اكبري (سَمن)   365
سه شعر از سهیلا امیرسلیمانی   366
با اسب چوبين كلمات/ داوود ملكي     369
مشتی بنفشه/ هنگامة فولادوند   373


قلم رنجه
قلمرنجه (5)/ بهاءِالدین خرمشاهی 376

تاریخ نشر
تاریخ نشر کتاب در ایران (8)/ عبدالحسین آذرنگ     385

تاریخ مطبوعات
درآمدهای جنبی روزنامهنگاران قدیم/ دکتر ناصرالدین پروین     395
شیخ احمدبهار و روزنامة بهار/ اسماعیل جسیم 407

آویزه‌‌ها
آویزهها (11)/ میلاد عظیمی     422

تاریخ
دکتر محمدمصدق در پهنة آموزش و دانش (3):
در دانشکده حقوق دانشگاه نوشاتل/ دکتر ناصر تکمیل همایون 454

سفرنامه
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر/ آصف فکرت    470

خاطرات
خاطراتی از مسعود فرزاد/ دکتر سیروس شمیسا 495

گزارش
فردوسی و شاهنامه در کمبریج/ محمود متقالچی    501
گزارش مراسم شب رهنورد زریاب در کابل/ سرور رجایی 519
گزارش شب راینر ماریا ریلکه/  شهاب دهباشی   530
گزارش مراسم جشن
دويستمين سالگرد تولد فردریک شوپن/ ترانه مسکوب    549

طنز
معانی طنزآمیز واژگان/ نصرت کریمی  565

جعبه آینه کتاب
جعبة آینه کتاب (3)/ محمد افشینوفایی    571
یاد و یادبود
پلكِ مستور از نجومِ نقرهييي مناجات/ سيمين بهبهاني    595
به یاد کاظم برگ نیسی/ سیدحسین رضوی برقعی        600

بررسی و نقد کتاب
علت بیقانونی در ایران/ دکتر احمد کاظمی موسوی 613
دربارة کتاب یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی/ علیاصغر حقدار 620
سیاست و فرهنگ روزگار صفوی/ محمد گلبن    630
ایرانیان گمگشته ( کتابی از دکتر نسرین رحیمیه)/ فرزانه قوجلو    637
ساختارشناسی فعلهای فارسی/ یوسف امیری  643
حدیث کرامت (نقد کتاب دکتر محمداستعلامی)/ دکتر حسن لاهوتی  646
خاطرات هنرپیشه نقش دوم/ ناهید طباطبایی 656
دربارة خانه دایی یوسف/ مجید ادیبزاده   658
من کور شدهام
(نقد و بازخوانيِ رمان کوری اثر ژوزه ساراماگو)/ پارسا نوروزی    663
  ویرجینیا وولف، یک زندگی/ ( ویرجینیا وولف/ گردآوری و ترجمه فرزانه قوجلو) ترانه مسکوب 

نحوۀ تهیۀ مجلۀ بخارا :  1. از طریق اشتراك سالانه :
الف )  در داخل كشور و شش شماره با احتساب هزينه پست پنجاره هزار تومان ،
ب‌)    برای کشورهای اروپایی 85 هزار تومان و برای آمریکا، کانادا، استرالیا 120 هزار تومان است. متقاضيان مي توانند وجه اشتراك را به حساب جاري 0100009347007 بانك صادرات شعبه 774 اوايل خيابان ميرزاي شيرازي به نام علي دهباشي واريز كنند و اصل برگه را با نشاني دقيق ( با قيد كد پستي ) به نشاني : تهران ـ صندوق پستي   166-15655 ارسال كنند يا به شماره 88958697 فاكس كنند و یا با ایمیل dehbahi.ali@gmail.com  ارسال نمایند.
2. خرید از کتابفروشی­های مقابل دانشگاه، کتابفروشی­های خیابان کریمخان زند، کتابفروشی آرین ( خیایان میرداماد)، شهر کتاب شریعتی( نرسیده به معلم) ، شهر کتاب پارک ساعی، شهر کتاب نیاوران ( نشر کارنامه) .

مجله بخارا 78-77 از صبح پنج­شنبه مورخ 16/10/1389 در دسترس علاقمندان قرار دارد.