اغلب از من می پرسند آیا شما فمنیست هستید؟ آیا اجازه می دهید که مردان برای شما در را باز کنند؟ آیا آرایش می کنید یا این کار را نوعی ستم برزنان می پندارید؟آیا ضدخانواده هستید؟ هنوز مراسم مذهبی را به جا می آورید؟و...
نه اشتباه نکنید ٬ این سوالات ازمن پرسیده نشده .اینها سوالاتی ست که ازخانم هلن میلر استاد دانشگاه داگلاس پرسیده می شود ٬کسی که در زمینه ی فلسفه ی فمینسم کار می کند . خود او می گوید :دوست دارم وقتی درباره ی این فلسفه صحبت می کنم حرف "ف" را به کار برم تا بگویم فمنیسم !پس می بینید درآن جا هم صحبت کردن از این موضوع گویی دارای بار منفی است . او می گوید فمنیسم واژه ای انحرافی ولغتی ناخوشایند شده به طوری که شما نمی خواهید ضمیمه ی هویتتان باشد .تصور منفی از این واژه رافرهنگ عامه ورسانه ها سبب شده اند بااین اعتقاد که وقتی برابری زنانه حاصل شده ست ضرورتی چندانی به آن احساس نمی شود .وی بیان می کند که معمولن از دانشجویانش می شنود که می گویند:" من هرگز تبعیضی نمی بینم ." یا " چه نیازی هست به شناختن فمنیسم ؟"و"آیا هنوز هم معتقدید که تمام موانع برعلیه زنان برداشته نشده است ؟"وسرانجام مهمترین ومشکل ترین مساله برسر راه این اندیشه وجود نظریه ای قدیمی در تعریف فلسفه ست که بیان می دارد دانش و حقیقت به طور مطلق به دست آمده است ٬حقیقتی شبیه مسلمات ریاضی وبنابراین با فاکتورهای اجتماعی مثل جنسیت یا نژاد قابل تغییر نیست .فلسفه ی فمنیسم در حقیقت این اندیشه را در فلسفه به چالش می کشد .
درست به تعداد زنان ومردان روی کره ی زمین راه های فمنیسم شدن وجود دارد .ممکن ست ما همه ی مباحث مطرح شده در اندیشه های یک نویسنده ی فمنیست را نپذیریم اما این بدان معنا نیست که فمنیسم غیر ضروری وبی اعتبار است .بنابراین حتی اگر شما کسی باشید که با نوشته های مستهجن به این دلیل که به زنان آسیب می رسانند موافق نباشید باز هم نمی توان برتمام نوشته های فمنیستی سرپوش گذاشت .
این ها چکیده ای بود از مقاله ی "کاربرد لغت ف در کلاس های فلسفه "که توسط همان خانم استاد دانشگاه عنوان شده ست .اودر ادامه ی این مقاله سعی دارد این واژه را متفاوت از تعریفی که رسانه های گروهی معرفی کرده اند بشناساند .با ذکر این نکته که چون مقاله علمی وسرشار از واژه های تخصصی می باشد سعی کرده ام با ترجمه ی آزادی از آن چه هست٬ کلیتی را ارائه دهم .
فمنیسم آزادیخواه در بسیاری از همان اصول اخلاقی که اندیشه ی برابری نامیده می شود بر برابری جنسیتی تاکید دارد .این اندیشه برکنار گذاشتن حصارها و موانع اجتماعی که محدود کننده ی زنان می باشند ٬انگشت می گذارد . ابتدا یی ترین شاخه ی این طرز تفکر فمنیست های لیبرال بودند که مخالف محودیت هایی بودند که زنان را از دانشگاه دور نگه می داشت یا از حق رای محروم می کرد .آن ها همچنین به نابرابری اقتصادی در زنان نیز اشاره داشتند .بنابراین تمرکز آن ها بر مظلومیتی بود که از بیرون بر زنان تحمیل می شود و تا برطرف نشدن کامل این ستم بر زنان به تلاش خود ادامه می دهند .آن ها مثل دیگر تئوری های لیبرالی به دوگانگی و موقعیت های فردی تاکید دارند .مشکل عمده ی این نوع فمنیسم این ست که به موانع و حصارهای نامرئی بر زنان توجهی ندارد ومشکل زنان را فقط در تحصیل یا محدودیت های خانوادگی می شمارد چیزی که این روزها حداقل از نظر دانشگاهی نشان می دهد که زنان در ادامه ی تحصیل مشکلی ندارند .
گروه دوم فمنیست های رادیکال هستند . این اندیشه در مخالفت با فمنیست های لیبرال رشد کرد .آن ها معتقدند که ساختار مرد سالارانه ی جامعه ست که زنان را سرکوب می کند .اندیشه ای که در دهه ی ۱۹۶۰ میلادی ظهور کرد .واژه ی مرد سالارانه اشاره به سازمان ها و معیارها و قوانین مردانه دارد وبرخلاف لیبرال ها که معتقدند ساختارهای زیربنایی جامعه صحیح ست٬ رادیکال ها به نظام جنسیتی جنس راضی نمی شوند (جنس٬عبارت ست از ساختار زیستی مذکر یا مونث وجنسیت به معنی نقش های اجتماعی که زن یا مرد در جامعه برعهده می گیرند ).آن ها ـ به عنوان مثال کاترین مکنین ـ براین تصورند که نوشته های مستهجن که بی حرمتی نسبت به زنان را به دنبال دارد باید کنار گذاشته شوند .در حالی که دیگران معتقدند این نوشته ها ممکن ست ابزاری در خدمت زنان باشد که با آن ویژگی های جنس خود را بیان کنند .حرمت مادرانه و همچنین تولید مثل از موارد اختلاف نظر بین فمنیست های رادیکال است برخی براین باورند که مادری تنها ابزار قدرت برای زنان ست که از آن طریق می توانند خود را بیان کنند در حالی که دیگران شان زن را بالاتر از تولید مثل ونقش مادرانه می شمارند با این فرض که زنان می توانند از ویژگی های جنسی خود فراتر روند .آن چه که فمنیست های رادیکال در آن اتفاق نظر دارند تاکید بر چگونگی برخوردهای جنسیتی شخصیت ما و زندگی گروهی مان ست .
انواع واقسام فمنیست های دیگر هم هستند که شاید در حوصله ی این مقال نگنجد مثل فمنیست های سوسیالیست که بر برابری اقتصادی تاکید می کنند و فمنیست های مولتی کالچرال یا چند فرهنگی. آنان توضیح می دهند که چطور در بخشی از جهان براین موضوع تظاهر می شود که زندگی زنان بر مردان تاثیر می گذارد وبدین ترتیب برنیاز زنانه برای خود بودن سرپوش گذاشته می شود .انتقادی که بر آن ها وارد می شود این ست که ما چگونه می توانیم فرهنگ های دیگررا نقد کنیم ؟ ما نمی توانیم رسوم فرهنگی دیگران را نقد کنیم چون هیچ فرهنگی به طور ذاتی بهتراز دیگری نیست .
هنگامی که من کلاس های فلسفه ی فمنیسم را آغاز می کنم از دانشجویان می پرسم که آیا آن ها خودشان را فمنیست می دانند ؟در کلاسی بیست و پنج نفره دو یا سه دست بالا می رود .بعد وقتی که در کلاس قدم می زنم واز تک تک آن ها می خواهم که نظرشان را در این مورد بگویند با چنین جواب هایی مواجه می شوم :"خب!من فمنیست نیستم ٬اما ..." این اما البته در این جا بسیار پرمعنی ست از نظر من یا " من فکر می کنم مردان و زنان در همه چیز باید با هم مساوی باشند" ٬ " من نمی خواهم اساس قضاوت را روی جنسم قرار دهم " ٬" فکر نمی کنم که عادلانه باشد اگر من از قدم زدن در خیابان هنگام شب هراس داشته باشم " یا این جمله که " این درست نیست که زنان در افغانستان نمی توانند کار کنند " ٬" این خاصیت خود ماست که اراده و تصمیم های ما را می سازد ".
این زنان ومردان بر یک اصل اخلاقی عمده که فمنیست ها را باهم متحد می کند باور دارند وآن عبارت ست از تساوی فرصت ها .
حالا با وجود این توصیفات آیا فمنیسم یک ضرورت است یا اندیشه ای ست که تاریخی از آن گذشته وکارکرد خود را از دست داده ؟آیا می توان فمنیسم را برای تمام جوامع یکسان دانست یا در فرهنگ های مختلف شیوه های گوناگونی را به خود گرفته ؟وساده ترین وپیش پاافتاده ترین سوال آیا این اندیشه خطرناک است ؟ خوب است یا بد ؟ ما درباره اش چطور فکر می کنیم .
*این مقاله چکیده ای ست از ترجمه Using the F - word in Phlosophy Classes نوشته یEllen Miller