گزارشنویسی به مثابه داستاننویسی یا داستاننویسی گاهی همان گزارشنویسی است:
«...حتی آب دریا در هوا متوقف ماند و تبدیل به موجی منحنی از یخ شد که در خلأ معلق است...دریاچه به صورت صفحه عریضی از مرمر سفید درآمده بود که صدها کلۀ اسب روی آن گذاشته باشند. سرما چنان بود که گفتی همه را با ساطور و به یک ضربه از تن جدا کرده اند... . در چشمان دریدۀ اسبها وحشت همچون شعله سپیدی هنوز برق میزد... . نزدیکیهای ظهر، وقتی سربازان سرهنگ مریکالیو به کنار دریاچه می آمدند، روی کله آن اسبها می نشستند. گفتی اسبهای چوبی چرخ و فلک بودند.» (گزارش "اسبها بر صفحه شطرنجی" از کورتزیو مالاپارته؛ گزارشگر جنگ دوم جهانی).
***
«...وقتی محکوم روی صحنه پدیدار شد، پابرهنه و دست بسته بود. یقۀ پیراهن او را قیچی کرده بودند و گردن او لخت و ستبر، دیده می شد؛ اما چسبیده به شانه ها. مردی جوان، حداکثر 26 ساله و خوش هیکل بود. صورت او مات و درهم به نظر می رسید. سبیلی به رنگ تیره و مویی قهوه ای تیره داشت. در زندان زیر بار اقرار به کشیش نرفت تا زنش را برای ملاقات آوردند. یک عده محافظ برای آوردن زن رفتند.»(گزارش "اعدام با تیغه سنگین گیوتین. چارلز دیکنز. 8 مارس 1845. در این گزارش اثری از نام و نشان محکوم نیست تنها مشخص است که او بخاطر کشتن یک کنتس باواریایی به مرگ محکوم شده.)
***
حسنک پیدا آمد، بی بند، جبه یی داشت حبری، رنگ با سیاه می زد، خَلَق گونه، دُرّاعه و ردایی سخت پاکیزه و دستاری نیشابوری مالیده و مُوزه میکائیلی نو در پای، و موی سر مالیده، زیر دستار پوشیده کرده اندک مایه پیدا می بود، والی حرس با وی و علی رایض و بسیار پیاده از هر دستی. وی را بطارم بردند...(شرح بر دار کردن حسنک. ابوالفضل بیهقی).
***
شروع صد سال تنهایی و شروع رمان کوری، لااقل دو نمونه حی و حاضر است همین حالا در ذهنم که به شیوۀ گزارش نوشته شده. دیکنز هم پیش از داستان نویس شدن، گزارش نویس بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر