در اساطیر یونان، سربروس سگی است سه سر با پنجههایی چون شیر و و ماری بهجای دُم که نگهبان دروازهی جهان زیرین (جهان مردگان) بود و به ارواح اجازه ورود میداد و مانع خروجشان از جهان زیرین میشد.
در آیین قربانی میترا، «نزدیک سر قربانی، یک سگ دیده میشود که سعی دارد از خون جاری شــــــده از زخم بنوشد. ســــــگ از همراهان میتراست و وظیفه پاسداری از انجام عملیات قربانی را عهدهدار میباشد. او در تصاویر دیگر همچون یاری با وفا، با میترا به شکار میرود. سگ، خون گاو را میلیســــــد، تا خواص نیکوی آن را جذب بدن خود کند. سگ در اساطیر جهان با ماه پیوند دارد. در اروپای شرقی پیش از مسیحیت سگ شکاری را نماد باروری و بهار دانستهاند و رومیها از حرکات او آینده را پیشگویی میکردند. (وارنر، 1389،518)[1]»
در تفسیر صحنه قربانی میترا و نمادهای موجود در آن، «پژوهشگران زیادی نظریهپردازی کردهاند که هر کدام به دلیل نمادین بودن آن تعبیر و تفسیر ویژهای نمودهاند.» از جمله این نظریه که این صحنه را «منشأ حیات و برکت تعبیر میکنند. هینلز معتقد است که نیروهای خیر(سگ) و نیروهای شر(کژدم) بر سرچشمه حیات، یعنی خون و نطفه زندگیبخش گاو میجنگند اما پیروزی خیر در به دست آوردن زندگی به صورت غلهای است که از دم گاو قربانی شده محتضر سبز میشود، محقق میگردد.[2]» با توجه به اینکه مبحث کنونی درباره وجود و حضور سگ در اساطیر است از دیگر کارکردهای اندیشه میترائیسم ، و از جمله خشونت قربانی کردن که از پایههای اصلی آن است و دین زرتشت در واقع شورشی بر علیه این رسم قربانی کردن بود، درمیگذریم تا توجهمان به این نکته معطوف شود که در میترائیسم نیز سگ نماد خیر و خوبی بوده است.
حیوانات همواره بخشی از هویت اسطورهای ملل را تشکیل دادهاند، مثلا شیر و گاو در فرهنگ اساطیری ایران. گاو در فرهنگ اساطیری هند. «قوچ، گرگ، خرس و زنبور عسل در یونان و روم. مار، اژدرمار و سگ در آفریقا. اژدها در فرهنگ شرق دور و پرندگانی نظیر عقاب، دارکوب و خرس در فرهنگ آمریکای جنوبی و مرکزی از اهمیت و اعتباری والا برخوردارند و حتی در پارهای موارد به صورت توتم[3] درامدهاند. بصورتی که ردپای آن را تا امروز و در نمادها و پرچمهای کشورهای مختلف با نقوشی از خرس، شیر، عقاب، شاهین، مار و ... می توان پی گرفت.[4]»
با این همه فرهنگ عامیانه راه خود را میرود و سگ در افسانهها جلوههایی دیگر هم دارد. مثلا در تصویری از الهه جهنم در سال 1889، سگی جهنمی تصویر شده که همان سگ افسانههای عامیانه است و با خزی مشکی و چشمانی قرمز یا زرد توصیف شده که در فرهنگهای اروپایی نشانهی مرگ یا علت مرگ است.
در فرهنگ عامیانه جنوب مکزیک و آمریکای مرکزی از کادجو، سگ بزرگ سیاه یا سفیدی حرف زده میشود که مسافران تنهای جادههای روستایی را شکار میکند و در موسیقی بلوز آمریکا در ترانه معروف رابرت جانسون «[5] hellhound on my trail » هم از این سگها اسم برده شده است.
در بحار الانوار حدیثی به همین مضمون نقل شده است: «غیبت و بدگویی پشت سر دیگران، خوراک سگهای جهنم است.[6]» معلوم نیست پیوستگی فرهنگی در مورد سگ دوزخی چه مراتبی داشته است و شاید هر فرهنگ به تنهایی خالق چنین مضمونی بوده است.
[1] تحلیلی بر آیین قربانی و نمادهای آن بر اساس آثار هنری. یوسف منصورزاده. مینو بهفروزی. نشریه هنرهای زیبا، هنرهای تجسمی. دوره 23. شماره 4. 97
[2] همان مقاله
[3] Totem: توتِمها اجسامی نمادین هستند که در اقوام بومی بیشتر قارهها کاربردهای آیینی دارند. توتم معمولاً به عنوان یادمانی از نیاکان یک ایل یا طایفه عمل میکند و افراد طایفه توتم را دارای نیرویی برای حمایت و حفاظت از طایفه میدانند. توتِمباوَری شامل دو قانون و تابو مهم است :حیوان توتم را نباید کشت و با افرادی از جنس مخالف و از توتم مشترک نباید روابط جنسی برقرار کرد.(ویکی پدیا فارسی)
[4] کُهن الگویِ پرورشِ شخصیّتهای اساطیری توسّط حیوانات و موجودات اسطوره ای (در حماسهها و روایات ایرانی و غیرایرانی). نرگس محمدی بدر. یحیا نورالدینی اقدم. پژوهش نامه ادب حماسی. دوره 11. شماره 19. بهار و تابستان 94
[5] سگ پاسدار دوزخ به دنبال من. Robert Johnson موسیقیدان بلوز اهل آمریکا بود. آثاری که جانسون مابین سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷ ضبط کرد نقطهٔ عطفی در ترانهسرایی، خوانندگی و مهارتهای نوازندگی گیتار سبک بلوز بود که تأثیر عمدهای بر نسلهای بعدی هنرمندان آن سبک گذاشت.
[6] بحارالانوار جلد 17