۱۴۰۰ آذر ۷, یکشنبه

سگ در دنیای کهن و اساطیر(1)

 اساطیر مرز میان خود واقعی اکنون و گذشته ماست. کهن‌الگوهای ازلی چیزی است که هویت واقعی اکنون ما را شکل می‌دهد؛ گذشته‌ای که زمان آن ابدیت است و تجلی آن، همانطور که یونگ و فروید معتقدند گاه در خواب‌هایمان تجلی می‌کند. برای همین نمی‌توان از خلق و خوی انسان در شکل کلی انسان حرف زد ولی به اسطوره‌ها بی‌توجه بود.

«اسطوره، نظامی سمبولیک و نمادین نیست، بلکه فرانمودِ مستقیمِ موضوعِ خود است. براین مبنا، بدیهی است که «اسطوره را نباید تبیینِ یک نظریۀ علمی محسوب کرد، بلکه باید آن را مظهـرِ رستاخیـزِ واقعیّتـی اصیـل بشمار آورْد که نیازهای عمیقِ دینی و اخلاقی را برآورده می‌سازد.» (مالینوسکی، 1379: 7(.[1]» و نیز «بر مبنای روایات اساطیری است که اعتقادات و باورهای عمیق و دستاوردهای اخلاقی جامعه متجلی می‌شود. در حقیقت، اسطوره دربردارنده‌ی قواعد و ره‌نمودهایی عملی در جهت زیست انسان‌هاست. اسطوره را باید بخش جدانشدنی تمدن بشری به شمار آورد.[2]»

سگ در اساطیر نگهبان مرز میان خودآگاهی و ناخودآگاهی است. او نه تنها درگذشتگان را به دنیای فرودین راهنمایی می‌کند بلکه از عالم ماورا خبر داشته و میانجی دنیا و آخرت است.

در اسطوره آفرینش، مشی و مشیانه (آدم و حوا) هنگامی که حیات انسانی یافتند، آتش افروختند و گوسفندی را که اهورمزدا به آنها داده بود، ذبح نموده، قطعه‌هایی از گوشت را درون آتش انداختند چرا که آتش را مقدس می‌دانستند، قطعه‌ای را به سوی آسمان افکندند، سگی که همراه آنان بود دوید، گوشت را ربود و خورد. مطابق این روایت احتمال دارد یکی از دلایل تقدس سگ در اساطیر نزد زرتشتیان، همین تغذیه سگ از گوشت مقدس باشد.[3]
در دین زرتشتی و میان ایرانیان باستان، سگ دارای ارزش و جایگاه ویژه‌ای ‌است. «در وندیداد درباره‌ی کیفر و مجازات قتل انواع سگ‌ها و ایذاء و آزار آنها سخن رفته است. در بخشی از این فرگرد بیان می‌شود که از میان آفریده‌های اهورامزدا سگ بسیار محترم است چون از سپیده کاذب تا فجر صادق با اهریمن مقابله می‌کند و پاسبان آفرینش نیک است. [4]»

«هرودوت هنگامی که داستان زندگی کوروش را روایت می‌کرد، این قصه را عنوان کرد که بر مبنای یک افسانه‌ی مادی، وقتی پدربزرگ کوروش دستور داد تا او را در زمان نوزادی در جنگل رها کنند تا بمیرد، ماده‌سگی به نزدش رفت و به او شیر داد و به این ترتیب، کوروش نوزاد را از نابودی نجات داد. هرودوت پس از نقل این قصه، اشاره می‌کند که این اسطوره از آنجا شکل گرفته که پدرخوانده­ی کوروش که چوپانی به نام مهرداد بود، زنی به نام «اسپاکو» داشت که مادرخوانده­ی این شخصیت اساطیری محسوب می‌شد و اسپاکو در زبان مادی مادینه‌سگ معنا می‌دهد.

سگ به عنوان سرگروهِ رده‌ای از جانوران سودمندِ مزداآفریده -یعنی رده‌ی سگان- به رسمیت شناخته شده و برای اشاره به او در متون پهلوی از صفت‌های خویش‌موزه و خویش‌پوستین استفاده شده که نشانگر آن است که ایرانیان، سگ را جانوری می‌دانستند که مانند آدمیان کفش و پوستین بر تن کرده، اما این کفش و پوستین از بدنش روییده است. در وندیداد هم به عنوان نشانه‌ای از سرزمین‌های نیکو و خوب، به سگ اشاره شده است: «ای آفریدگار مینوی جسمانی و ای پاک، بگو بدانم زمین نیک‌بخت در درجه دوم کیست؟» اهورامزدا پاسخ داد و گفت: «زمین خوشبخت در درجه دوم جایی است که مرد پارسا در آنجا خانه بسازد و دیندار و زن و فرزند و رمه در آن جای دهد. رمه و علف و سگ و زن و فرزند و آتش و هر آنچه برای زندگی مفید است پرورش دهد. (وندیداد، فرگرد سوم، پاره­ی نخست ).[5]»

شاید علت نیاز و نفرت همزمان اندیشه ایرانی به سگ به وضعیت دوفرهنگی آن برگردد. تاریخ و فرهنگ ایران از دو بخش باستان و بعد از اسلام تشکیل شده است. سگ در ادبیات عرفانی ایرانی جایگاه چندان نیکویی ندارد، تازه اگر نگوییم جایگاه بدی دارد. در آثار عطار، شکل پخته­ی تصویری از سگ را می­بینیم که با آدمی اسیر هوا و هوس برابر نهاده شده است. از دید عطار، انسانی که دل به دنیا بسته و اسیر هواهای نفسانی شده است به سگی می­ماند که وظیفه و نقش خویش را در جهان از یاد برده و دلباخته­ی استخوانی شده است   :

شاه آن سگ را سگ بخرد گرفت/ رشته‌ی آن سگ به دست خود گرفت

شاه می‌شد در قفاش آن سگ دوان/ در ره سگ بود لختی استخوان

 سگ نمی‌شد کاستخوان افتاده بود/ بنگرست آن شاه سگ استاده بود

آتش غیرت چنان بر شاه زد/ کاتش اندر آن سگ گمراه زد[6]

عطار در جاهای دیگر هم سگ را نماد هوا و هوس، مادیات، و مظهر دنیای دون گرفته است. مولوی هم همین نگاه را از عطار  و سنایی گرفته است اما در جاهایی در غزلیات شمس نگاهش به سگ تلطیف‌‌تر می‌شود. در کل، تصویر سگ در آثار مولوی بسیار مثبت­تر از چیزی است که در آثار صوفیان پیش از وی دیده می­شود. مولانا سگ اصحاب کهف را که پیش از این توسط سعدی نیز به نماد «مردم‌شدن» اشاره شده بود، تا حد یک استعاره­ی صوفیانه ارتقا داد و آن را نماد ترک هواهای نفسانی و ارتقا به عالم معنوی دانست؛ چنان‌که در «دیوان شمس» می­خوانیم: سگ ار چه بی‌فغان و شر نباشد/ سگ ما چون سگ دیگر نباشد.
شاید علت این تغییر در نگاه ایرانی به مسأله‌‌ی اعراب به سگ برگردد و نقش سگ در عربستان همزمان با ظهور اسلام. «در مورد برداشت اسلام از سگ، مستندات روشنی در دست است. جامعه­ی بدوی عربستانِ عصر حضرت محمد(ص)، شکلی ابتدایی از یک جامعه­ی بازرگان بوده که در پیوندی تنگاتنگ با قبایل کوچگرد قرار داشته است. توسعه‌نیافتن زندگی کشاورزانه در این سرزمین و بومِ بیابانی و رواج دام بزرگ و نیرومندی مانند شتر، باعث شده بود که سگ بر خلاف شهرهای کشاورزِ ایران‌زمین و رمه­داران این سامان که با دام‌هایی کوچک مانند بز و گوسفند سر و کار داشتند، نقش نگهبانی چندانی را بر عهده نگیرد. شتر بر خلاف گوسفند و بز چندان درشت‌اندام و نیرومند است که می­تواند به سادگی در برابر گرگ از خود دفاع کند و در کل، سگ و گرگ در بوم‌های کویری و بیابانی عربستان، کمتر از دشت‌های سرسبز و مناطق کوهستانی ایران‌زمین یافت می­شوند. از این رو، در کل، سگ جایگاهی نامهم­تر و حاشیه­ای‌تر در جوامع عربِ کهن داشته است.

با این وجود، در زمان حضرت محمد دشمنی خاصی با سگ در میان اعراب وجود نداشته است. می­دانیم که سگ تا حدودی مقدس دانسته می­شده است، به شکلی که دو خوشه از ستارگان -که در جهان باستان همتای خدایان دانسته می‌شدند- کلب اکبر و کلب اصغر (یعنی سگ بزرگ و کوچک) نام داشته­اند و همچنین از قبیله­ی بزرگ بنی‌کلب (یعنی فرزندان سگ) خبر داریم که  توتم­شان سگ بوده است.  به این ترتیب، این حقیقت که حضرت محمد در سال نهم و دهم هجری، ناگهان سگ را موجودی نجس اعلام کرد و فراتر از آن، دستور داد تا تمام سگ‌ها را بکشند، رفتاری نامنتظره و غریب می­نماید. در ابتدای ظهور اسلام، دشمنی خاصی نسبت به سگ در این آیین وجود نداشت. در واقع، کلمه­ی سگ و مناسک مربوط به سگ به کل تا اواخر عمر حضرت محمد(ص) از گفتمان اسلامی غایب است؛ در حدی که «میبدی» در شرح آیه‌های ۱۱۹ و۱۲۰ سوره‌ی بقره، ماجرایی را از معراج پیامبر نقل می‌کند که در جریان آن او با زنی زناکار و فاسد روبه‌رو شده که در بهشت آرمیده و از نعمت‌های بهشتی برخوردار است. حضرت محمد می‌پرسد که او چگونه با گناهانش به چنین جایگاهی دست یافته است؟ و پاسخ می‌شنود که زمانی این زن، سگی تشنه را در نزدیکی چاهی دیده بود و چون دلوی در اختیار نداشت، کفش خود را در آب انداخت و با آن آب بیرون کشید و به سگ داد و به شکرانه‌ی این نیکوکاری است که بهشت نصیبش شده است(میبدی، ۱۳۸۲ (ج.۱): ۳۳۸٫).[7]»


[1] کُهن الگویِ پرورشِ شخصیّت‌های اساطیری توسط حیوانات و موجودات اسطوره ای (در حماسه‌ها و روایات ایرانی و غیرایرانی). نرگس محمدی بدر. یحیا نورالدینی اقدم. پژوهش‌ ‌نامه ادب حماسی. دوره 11. شماره 19. بهار و تابستان 94

[2] همان

[3]   ملیحه مهدوی. کتاب ماه ادبیات و فلسفه بهمن 1379 شماره 40.( رسم سگ‌دید که عبارت بود از آوردن سگی بر بالین محتضر یا مرده و نشان دادن جسد به سگ و مالیدن پوزه به آن جسد، از همین عقیده سرچشمه گرفته‌است.  بر اساس این عقیده، سگ در شناخت مرگ و تشخیص بیهوشی از مرگ تواناست). 

[4]  دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، هاشم رضی.  انتشارات نشر علم ۳۷۱.

[5] تارنمای دکتر شروین وکیلی. آیین سگ(بخش نخست)

[6] منطق‌الطیر. عطار نیشابوری

[7] آیین سگ(بخش دوم).  تارنمای دکتر شروین وکیلی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر