شهرنوش پارسی پور، در بین نویسندگان این سالهای اخیر کمتر سر زبانها بودهاست. نه از این نظر که کسی او را نشناسد، که او چهرهای ناشناس نیست اما شناختی که جامعه از شهرنوش دارد بیشتر به خاطر فعالیت های اجتماعی اوست تا کارهای داستانیاش. شاید یکی از از دلایل بیمهری نسبت به او نبودنش در موطن زبانیاش باشد، چیزی که البته در این سالهای اخیر اتفاق نادری نیست و نویسندگان بسیاری دور از خانه و در غربت زبان مینویسند. به نظر میرسد دلیل گمنامی او در جهان نقد و بین همنسلانش، داستانهای تابو شکن او باشد. داستانهایی که بهخاطر طرح موضوع تابوشکنانه بسیار از زمانهی خود فراتر بودهاند.
شهرنوش پارسی پور با داستان زنان بدون مردان، پا به عرصهی ادبیات گذاشت و همین یک داستان برای شناخت شخصیت تابو شکن او کافی است. چیزی که شاید امروزه تا حدودی شکستنش به ذهن حداقل چند تنی از اهالی اندیشه و قلم افتاده باشد اما در آن زمان حتی دوستان و هم نسلان خودش چنین جسارتی را نمیپذیرفتند.
بعد، داستانهای دیگرش آمد. طبق معمول همیشه موضوع داستانهای او حول شخصیت یک زن میگردد. زنی که د رمقابل سنتها میایستد، زنی که تنهاست ، که ما این نمونه در اغلب وضعیتهای اجتماعی خودمان میبینیم. به استثنای یک اثر (زنان در برابر مردان ، که توصیف کنندهی زنی سنتیاست) زن های او اغلب اندیشمندند . اما نمیدانم چرا این زنان اندیشمند او همواره راه به هیچ روزنی ندارند . آن ها همواره اسیر در چنبرهی سنتهای دست و پاگیرند. سنتهایی که انگار راهی برای فرار از آنها وجود ندارد و عجیبتر که مدام در حال اثبات زنانگی خود هستند. زنانگیایی که باعث این همه تحقیر و سرکوب آنها شده است. زنانگی در داستانهای پارسیپور به معنای نزدیک شدن به طبیعت است . در سگ و زمستان بلند و طوبا و معنای شب ما شاهد این طبیعت گرایی نویسنده هستیم. آنجا که از قول شخصیت زن میگوید "ما باید برای آفتاب و باران ، برای آسمان ودرختان کاری بکنیم" و معمولا سپاسگذاری از طبیعت چیزی نیست جزاین که در مسیر طبیعی خود باشیم. شاید برای همین دختر پرشور داستان سگ و زمستان بلند ، دلش می خواهد فرزندی داشته باشد و فرزند داشتن حتما نباید به معنای سر سپردن به قانون ازدواج باشد. اما غافل از اینکه همین حس طبیعتگرایانه و نزدیک کردن زن به طبیعت است که او را از حقوق انسانی خود محروم کرده و با اینکه زنهای اغلب داستان های شهرنوش ، اندیشمند هستند راهی برای رهایی از این اندیشهی سنتی ندارند و در اصرار به زنانگی اینچنینی، تا آنجا پیش میروند که قربانی نظام مردسالار حاکم شوند. نظامی که در پایان اغلب داستانهایش به فضاهایی غیر رئال و جادویی منجر میشود. در طوبا، شاهزاده گیل از راه میرسد و در سگ وزمستان بلند زن در تالاری عجیب با مرده هایی روبرو می شود که معلوم نیست خودش هم جزء آنهاست یا بعد قرار است با آنها باشد و درنهایت داستان به پایان می رسد در حالی که خواننده مدام به رهایی زن داستان به شکلی سنتشکنانهتر ویا حداقل به تسلیم او میاندیشد ونه وارد شدن به دنیای غیرواقعی.
شاید نقد بزرگان کار درستی نباشد، اما واقعیت این است که پایان،معضل بزرگی در داستانهای ماست. این پایان بندیهای بی سرانجام که تازه هم نیست و در ادبیات معاصر تا خیلی دورها امتداد دارد، انگار نشان از سردرگمی تاریخی ما دارد. اینکه ما مدام بین سنت و مدرنیته دست وپا زدهایم و در نهایت به هیچ کدام قانع نبودهایم. شاید نشان از این دارد که هرگز به پایان نمیاندیشیم و در اندیشهی ایرانی، آینده جایگاهی ندارد. اگر در داستانهای قدیمیتر پایانبندی به این شکل سرانجام مییافت،که در دو داستان طوبا و سگ و زمستان بلند، در نسل جدید نویسندگانمان، ما چیزی به نام پایان نداریم . اینها همه آیا نمیتواند نشانه ای از سردرگمی و بیآیندگی ما باشد که تجلیاش در داستانها چنین بروز می یابد.
با این همه شهرنوش پارسیپور ازموفق ترین نویسندگان ماست. وقتی سگ و زمستان بلند را می خواندم، به وضوح تاثیر او را برنسل بعدی داستاننویسان کشورمان می دیدم. هیچ کس نمیتواند بگوید که در خلق داستان از چه کسانی تاثیر پذیرفته اما خواننده ای که از پس سال ها به مرور شخصیتهای رمانهای مختلف میاندیشد ، ردپای نوسنده را به راحتی در آثار دیگران مییابد. زبان قصههای پارسیپور، روان است و شخصیت هایش چنان جاندارند که محال است بعد از بستن کتاب تا مدت ها با آنها محشور نباشی و آدمهایش در ذهنت رژه نروند. آدمهای او همینجا هستند. در اطراف ما ، خود ما.
اخیرا شهرنوش پارسیپور جایزهی ادبی فرانیا را از کشور ایتالیا دریافت نمودهاست. جایزهای که به حق سزاوار این بانوی اهل قلم بود. مباد که ما فراموش کنیم از چه کسانی چه چیزهایی آموخته ایم و زبان چه کسانی ترجمان سخنمان بودهاند.
------------------------------------------------------------------------پ ن :* مصاحبه با شهرنوش پارسی پور به خاطر جایزه ی ادبی فرانیا را این جا بخوانید.
** این روزها تولد هفتاد سالگی دولت آبادی بزرگ است. مردی که خالق رویاها و خاطرات مشترکی برای ما بودهاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر