در دنیا تا دلمان بخواهد شاعرهست و تا آنجا که ذهنمان توان شمارش داشتهباشد شعر وجود دارد. شاعران در تمام نقاط دنیا پراکندهاند وهر شاعری درک و تصور خود را از جهان با کلمات ذهنی و زبانی خود میسازد و صدالبته که تمام شاعران – هرکس به اندازهی خود و جهان کشف شده در شعرهایش – مخاطب دارد. شاعران گرچه گاه بهگاه مثل تمام هنرمندان دیگر عرصههای هنری ، گرفتار تنگ نظریها و زد وبندهای محفلی میشوند اما میدانند که هیچ شاعری جای شاعر دیگری را در جهان تنگ نمیکند.اما مخاطبها همیشه یکسان نیستند ؛ گروههای سنی مختلف ، دورههای اجتماعی گوناگون، افراد مختلف با سطوح تحصیلی و فکری متفاوت ، گروههای زن و مرد و... از جمله دستهبندیهایی هستند که مخاطبان شعری را تشکیل میدهند وگاه بهگاه این گروهها جای خود را در مخاطب شعر یا شاعری خاص بودن تغییر میدهند و این چنین میشود که شاعر یا شاعرانی در حافظهی ادبی یک ملت ماندگاری ابدی مییابند و بعضی ماندگاریشان محدود به دورهی اجتماعی خاص یا محدود به گروههای سنی خاص یا... میگردد. درین میان اما شاعرانی هم هستند که موازی با هم حرکت میکنند .این دسته با تمام شاعران در هر زمان و مکانی متفاوتند. یادش به خیر خانم شهیدی دبیر ادبیاتمان که چه گلویی پاره میکرد به طنز که شعر با نظم تومنی ده ریال توفیر دارد .اما برخی شاعران همانطور که نظم را کنار گذاشتند تا به ذات و شعریت شعرنزدیک شوند یکدفعه متوجه شدند که شعر را نیز رها کرده و دارند غزل وسپیدهایی موازی هم میسرایند . این دسته از شاعران را هماکنون و بهطور فیالبداهه به لقب فخیم شاعران موازی مفتخر نمودم.
شاعران موازی در دستههای چند تایی با هم راه میروند ، معمولا کتابهای شعر همدیگر رانمیخوانند اما برای شرکت در جلسات شعر خوانی دستهی خود ، شعری را که باید نقد شود خوب زیر و رو میکنند ومعانی مستتر برای هر الف تا یایی مییابند و در گوشهی دفترچه – یا یادداشتهای گوشی موبایلشان – ذخیره میکنند تا در جلسهی نقد دست پُری داشته باشند. شاعران موازی معمولا گروههای خارج از خود را نمیپذیرند مگر این که فرد تازهوارد نشانههایی از وفاداری را به انجمن نشان دهد. تا اینجا معمولا صفات مشترکی با دیگر گروههای شعری دارند. شاعران موازی گوش تا گوش مینشینند . توی حرف هم نمیپرند – این ویژگی منحصر به فرد این نوع خاص است که آنها را از دیگر محافل شعری متمایز میکند – و تا میتوانند به هم تبریک میگویند و احسنت ،اگر با زبان عربی دمخور باشند .
بگذریم از دیگر ویژگیهای اصلی این دسته از شاعران این است که معمولا به فکر چاپ کتابشان نیستند مثل این شاعران جوانی که تازگیها دفتر شعرشان را به بغل میزنند و از این انتشاراتی به آن انتشاراتی کفش پاره میکنند و در نهایت با لطف فخیمهی جناب ناشر با سرمایهی تهیه شده از طریق وام ، شعرشان را به چاپ میرسانند وبعد کتاب را زیر بغل میزنند ومیآیند در انقلاب بساط میکنند تا یکی از رهگذران آن خیابان اهل شعر باشد و اهل نگاه کردن به کتاب ، تا کتابشان را همانجا تورقی کند.
بله میگفتم . شاعران موازی نگران چاپ اثرشان نیستند و اصلا دغدغه ی معیشت هم ندارند . آنها گاهبهگاهی به مناسبتهایی شعر موازیشان را میخوانند و صله را دریافت میکنند و نامشان هم در دفتر شعرا ثبت میشود تا باشد برای نوجوانان نسل های بعدی تا بر قطر کتاب تاریخ ادبیاتشان اضافه شود و هیچگاه تفاوت آن همه شعر موازی را نفهمند.
به نظرم حالا دیگر توانستم منظورم را درست برسانم. به این شاعران که نگران چاپ هم نیستند، چون شعرهای آنها اغلب در دفترهایی با شاعران موازی خودشان به طور اشتراکی و به مناسبتهای مختلف با سرمایهی نهاد موازی چاپ و منتشر می شود و اغلب در کتا بخانههای دست چندم مدارس و مساجد شهرستانی توزیع میگردد، صرف نظر از لقبی که اینجا به آنها دادهشد ، شاعر ارزشی میگویند.
شعرهای شبیه به هم ، چون قطاری از کلمات ِبه دنبال هم کشیده شده بر ریلهای موازی ،از جلو چشم ما عبور میکند . کلمات و آهنگ و نظم متفاوتشان ، همان صدای یکنواخت قطاری ست که در گوشهای مختلف و درمسیرهای ریلی گوناگون تلق وتلوقی متفاوت دارد اما درنهایت یکی ست. این شاعران اعتراف صادقانهی شاعر را نمیدانند، جسارت هنرمندانهی شعر را نمی شناسند و از همه مهمتر خود را انکار میکنند و بدتر اینکه، دروغ خود را حقیقت وجودی خویش میپندارند آنقدر که خود، دروغی میشوند سرشار از کلماتی با طنینی چون طبل و درونی تهی.
حالا این شاعران با نهادهای حمایت کنندهشان دوشبهدوش هم نشستهاند. اغلب مرد هستند واگر زنی در آن میان باشد ، به انکارجنسیت خود برخاستهاست (به خاطر همان خود دروغی گفته شده) وگرنه جایی در آنجا نخواهد داشت. چه سخن گفتن از ذات زنانه ، ارزشهای آنها را به ضدارزش مبدل خواهدکرد. لباسهای فاستونی مرتب ، یقهها یک شکل وگردنها کمی کج گرفته تا نشانهی بیشتری هم ازتوازی و نیز ارزشی بودن در آنها نمایان شود. دور هم نشسته صحبت میکنند . نهادهای حمایت کنندهشان میگویند که دو نوع دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی دولتی دارند. آنها با این حرف به دنبال نوعی تفاوت خودساخته برای جمع موازیشان هستند و بعد تصمیم میگیرند نامی را که به اعتراف خود اغلب مردم میشناسند از لیست کتاب رسمی خود بیرون بیاورند . روی نام فروغ خط میزنند تا ارزشهای موازی شان نمود بیشتری یابد . غافل از این که همین شاعر در رساترین صدای شعری اش چنین سرودهاست:
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش همیشه برمدار صفرسفر کردهاند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامهی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
و مرد صادق تاریخ ما ،بیش از هزار سال پیش در شرح احوال حسنک وزیر چنین نوشت :"فضل، جای دیگرنشیند."
مصاحبه ی کوتاهی از فروغ را از این جا بشنوید.
پست های قدیمی همین وبلاگ نزدیک به این موضوع؛ کلاغ نوشته ها ، هنرمند و کشف راز جهان.
پ ن : فراخوان مهم سایت خوابگرد را در آن سوی دیوار دمادم بخوانید؛ محبوب ترین کتاب داستانی وبلاگ نویسان ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر