نگاهی به ترجمه ی " خانه ی بدنام " ،اثر نجیب محفوظ
خانهی بدنام،مجموعهای از چند داستان است که عنوان پشت جلد کتاب، برگرفته از یکی از داستانهاست. در نگاه اول، خواننده اگر با نام و داستانهای نجیب محفوظ که توسط مترجمانی دیگر ترجمه شده آشنا نباشد ، با خود فکر میکند ویژ گی این داستانها از بین هزاران داستانی که احتمالا در سال 1988 چاپ شده چیست که این کتاب ، جایزهی نوبل ادبی را دریافت کردهاست؟
درحین مطالعهی کتاب، فکر میکنم چگونه نویسندهای میتواند ، داستانهایی چنین سطحی،گسیخته و بیارتباط با شخصیتها بنویسد و بعد نوبل ادبی دریافت کند؟ داستانها ، در این ترجمه تبدیل به ماجراهایی شدهاند که به سادهترین و عامیانهترین شکل ممکن تعریف میشوند و نویسنده از چیزهایی حرف میزند که هرکسی که ماجراهارا شنیدهباشد ، همینطور تعریف خواهدکرد.
برای ترجمهی یک اثر داستانی ، گذشته از تسلط کامل به زبان مبدأ وزبان مقصد (که به قول عبدالله کوثری ، در ترجمه، تسلط به زبان فارسی ،دارای اهمیت بیشتری است تا تسلط به زبان بیگانه) مترجم باید با ادبیات داستانی و ظرافتهای زبانی و روایی ودستوری چنین متونی آشنا باشد ،داستان را بشناسد و زیرلایههای آن را درک کند. در غیر اینصورت در ترجمهی لغت به لغت و بی هیچ تصوری از جهان داستانی متن، لایههای زیرین و چندگانهی داستان را ازبین برده و آنرا تبدیل به متنی تخت و بیمایه میکند. شبیه قصههایی که مادربزرگها هنگام خواب برای نوههایشان تعریف میکنند و هدفی جز به خواب رفتن کودک ندارند،گو اینکه در برخی از همین داستانهای عامیانه نیز ما با زیر لایههای داستانی ظریفی مواجه هستیم. در داستان" سکوت" از داستانهای همین مجموعه ما شاهد رخداد این اتفاق هستیم. روایتی موازی از تناقض درونی مردی که همسرش دراتاق زایمان است، از تطبیق وضعیت خودش با محیط داستانی ست که در نهایت تبدیل به گفتوگوهای کشدار وبی هدف در کل اثر شده و داستان را تبدیل به متنی تخت و خالی نموده است . یا داستان "پایان"که داستان ترجمه شده تبدیل به داستانی دربارهی انتقام گیری شخصی شده و تناقض موجود در ذات شخصیت داستانی به کلی از بین رفته است. درست مثل کسی که تابلویی از نقاشیهای یکی از بزرگان این هنر داشتهباشد و به دلایلی این تابلو نیاز به ترمیم داشته باشد . بعد آن فرد، بیهیچ سررشتهای از هنر نقاشی، فقط به خاطرآشنا بودن با رنگ و ترکیب رنگها ، قلممو را به دست گیرد و سعی کند به دقت هر کدام از رنگها را در جای خود بنشاند و بعد تابلو را به دیگران نشان دهد و انتظار داشته باشد که سایرین تحسینش کنند که چقدر شبیه کار خود نقاش درآورده و اصلا تفاوتی وجود ندارد آنگاه لبخند رضایتی بزند و در حالی که قلم مویش را پاک میکند با خود بگوید که چه کارهای سادهای شاهکارهای نقاشی لقب گرفتهاند؟ او فراموش کرده که تمام لایههای زیرین رنگها و حجم و بعدها را از بین برده و از اثر نقاشی اثری تخت و بیکیفیت و بیروح ارائه کردهاست.
گذشته از این، جملات از نظر ویرایشی هم دچار اشکالند:
"عباس با حوصله و احساس خوشبختی به خوردن ماست، مشغول بود.سبیل و ریش او دور دهانش با هم برخورد کرده و درحرکاتی پیدرپی از هم دور میشد."
"پدر یک تحقیق مینوشت و مادر یک مجلهی آمریکایی مطالعه میکرد.طاهر گریه کرد، در ایوان با خود حرف میزد."
" از دیگر امتیازاتش، صورت گرد و با طراوت و همیشه براق و نیزچشمانی لوزی شکل به رنگ عسل خالص میباشد."
سعی میکنم در حین مطالعه ، جملات را در ذهن ویرایش کنم، نتیجه راضیکنندهتر از قبل است هرچند مشکل اصلی یادشده همچنان پابرجاست. مترجمین محترم این کتاب گویی زحمت یک ویرایش ساده را بهخود ندادهاند؛مثلا بهجای یای وحدهی فارسی از حرف تعریف a انگلیسی به معنی یک استفاده کردهاند و این وقتی عجیبتر است که متوجه میشویم کتاب ،از عربی ترجمه شده اما زبان فارسی ارائهشده بسیار شبیه فارسی غلطیاست که از ترجمهی متون انگلیسی، این روزها فراوان دیده میشود. ویا مثلا جای بهکار رفتن قیدها و ترتیب قرار گیری متممها که در هر کتاب دستور مقدماتی آموزش آن وجود دارد،بههم ریخته و مغشوش است.جالب اینکه این کتاب بر شناسنامهی خود نام ویراستاری را هم درج کرده است که معلوم نیست چه چیز را ویرایش کرده وبه چه زبانی! جالبتر اینکه ناشر،انگار که هیچ سررشتهای از ادبیات داستانی نداشته باشد، کتاب را با تمام غلطهای دستوریاش ،پذیرفته است.
اینها تمام مصیبتهایی است که برسر مجموعه داستان خانهی بدنام نجیب محفوظ ، نویسندهی مصری برندهی نوبل آمده است. کتابی که آقای دکتر حسین شمس آبادی و خانم فرشتهی افضلی به اشتراک ترجمهاش کردهاند ونشر روزگار آن را به چاپ رسانده است. کاری که نشان از بیسروسامانی ادبیات داستانی دارد، داستانی که تمامی ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر