آدم ربایی، قتل ،فرار از زندان.اگر ماجرای وینی فاستر تنها به این سه اتفاق ختم میشد، در اینصورت این داستان شبیه هرداستان ماجراجویانهی دیگر بود . مثل هر داستانی که آغازی دارد وپایانی. اما این داستان فقط سرگذشت خانوادهی تاک نیست و با اینکه دارای شروعی است و میانهای اما هرگز پایانی ندارد. دو ماجرا در نقطهای به یکدیگر برخورد میکنند.
جایی نزدیک دهکدهی تری گپ در یکی از روزهای گرم ماه آگوست سال 1880. روزهایی با آمیزهای عجیب از خشم و عشق، تشویش و آرامش. در یکی از این روزها ، وینی جوان انتخابی سرنوشتساز میکند. آنچه که در ابتدا به خاطرش دست به انتخاب میزند ، در نهایت شکل دهندهی انتخاب پایانی اوست. هرچند که آغاز و پایانش با یکدیگر بسیار متفاوت است . ما هم مثل وینی ، وقتی با خانوادهی تاک آشنا شویم ،درمییابیم هرگز نمیتوانیم دوباره همان کسی باشیم که پیشتر بودیم.
این خلاصهای ست از داستان "زندگی ابدی خانوادهی تاک". البته نه خلاصهی داستان که مختصری از کلیت فضا و مضمون آن و باز البته به اندازهای که بتوان کلیت رمانی را به اختصار بیان نمود.
این کتاب توسط انتشارات مرندیز منتشر شده و درنمایشگاه کتاب امسال ،راهروی26-غرفه 13 و شبستان - راهروی 31-غرفه 12 در انتشارات مرندیز و نی نگار عرضه میگردد.دربارهی نویسندهی این کتاب در پستهای گذشته ، (قسمت اول و دوم ) نوشتهام.
پ ن 1: فراخوان بزرگ سایت خوابگرد را در آن سوی دیوار دمادم بخوانید.
پ ن 2: آقای سرو دلیر یکی از معدودکسانی است که می توانم به او لقب معلم بدهم.کسی که عاشقانه به کارش نگاه می کند.کسی که به من آموخت چگونه با زبان بیگانه ارتباط یابم و بعد چگونه ترجمه کنم. کسی که نه تنها استاد ترجمه هستند که فراوان چیزها از ایشان آموخته ام. انگلیسی درس می دهند، فلسفه میخوانند وبه آذری و فارسی وانگلیسی شعر می گویند و حالا وبلاگی دارند به نام موج.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر