۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

نگاه زنانه و چشم‌های بسته

دختر ، در زیبایی جوان‌ترین روزهای زندگی‌اش ، نگاهش به تنها سمتی رفت که می‌توانست سرش را به آن سو بچرخاند . به سمت دوربین کوچکی که از بالا گرفته‌شده ‌بود و بعد ناگهان خون از دهانش فواره زد و چشم‌ها و سمت نگاه ، هر دو با هم خاموش شد . آن نگاه ، آن آخرین نگاه معصومانه اما حرف‌ها در خود نهان داشت و برای همیشه در ناتمامی خود ماند. آن نگاه گذشته از یادآوری معصومیت بی‌پایانش به یادمان آورد که ما نگاه زنانه – مادرانه‌‌مان را مدت‌ها ست که از دست داده‌ایم و به دیده‌ی خشم و غرور به جهان می‌نگریم نه از سر مهربانی . این نگاه برای ما یادآورد گروه بزرگ از جمعیتی است که نادیده گرفته‌شده ، نه تنها خودش و تمام هستی و آزادی و حقوقش که حتی نگاهش ، نیز.آن قدر که حالا رهبران ِ جوان‌ها و میان‌سال‌هایی که در خیابان‌ها به دنبال صدای خود و حقوق نادیده‌گرفته‌شده‌ی خود هستند ، مدام باید یادآور باشند که با خشونت به جایی نخواهیم رسید ، که یارانشان را به پرهیز از خشونتی ترغیب می‌کنند که سال‌ها در آن بزرگ شده‌اند . در اجتماعی که چون خانواده‌ای بزرگ که مادر ِ خانه در آشپزخانه‌اش زندانی باشد و پدر به امور بچه‌ها برسد . حالا این بچه‌ها بزرگ شده‌اند ، این بچه‌ها خواسته‌هایی دارند که تاحال مجالی برای بروزش نیافته‌اند اما چون  با زبان پدرانه با آن‌ها سخن گفته‌شده و آن‌ها مادرانشان را در گوشه‌های افکار و اندیشه‌های خود نمی‌یابند ، سخن گفتن با آن زبان را نیز کمتر می‌دانند.مادر برای آن‌ها عنصری مقدس و دور از دسترس در کنج آشپزخانه بوده که حرف‌های آن‌ها را نمی‌دانسته چیست و حالا این بچه‌ها دارند یاد می‌گیرند که زبان سکوت مادرانشان را دریابند.گام به گام با نگاه او با هستی و جهان پیرامون خود آشنا شوند.
ما در این سال‌ها ، در ابتدا در تمام رسانه‌های دولتی  با حذف یا تحقیر زن مواجه بوده‌ایم . این نگاه چنان گسترش یافته که در سریال‌های تلویزیونی برخلاف معمول اکثر اسطوره‌ها و افسانه‌ها ، زن ، نه عنصری معصوم که اهریمن نمایانده می‌شود و یا در بهترین شکلش انسان نادان معصومی که خوب را از بد نمی‌فهمد و در مقابل ِمرد معمولا مطیع و ساکت است .این اندیشه کم کم به ادبیات و شعر و سینمای غیردولتی هم راه یافت و همان‌طور که زنان پوشیده در حجاب در گوشه‌ی خیابان‌ها در سیاهی حجاب خود از دیده‌ها محو می‌شدند ، از ذهن‌ها نیز رخت بربستند و بعد ادبیاتی زنانه شکل گرفت که زنان ذره ذره خود را در داستان‌ها و شخصیت‌های خود بازمی‌یافتند . اما این نوع  نگاه ، باعث شد که آن‌ها نگاه مردانه‌ی خود را به جهان از دست بدهند . آن‌ها در اندیشه‌ی انتقامی هولناک و مخفیانه از جهان مردانه بودند ، جهانی که دیگران برایشان ساخته بودند و کم کم در آثار فیلمسازان مرد نیز این نوع نگاه مظلوم نمایانه به زن نیز نمود یافت . نمونه‌اش فیلم به همین سادگی کار رضا میرکریمی است که در نقطه‌ی مقابل این نگاه با اثری چون کافه پیانو مواجه می‌شویم که بیانگر خشم نگاه مردانه از جهان زنانه‌ای ست که درصدد انتقام از اوست ، گو این‌که نویسنده‌ی کافه پیانو بعد در موضع‌گیری سیاسی‌اش نشان داد که چگونه سمت قدرت را گرفته و بر نگاه مردانه‌اش تاکید کرده است.
حرف من اکنون تنها این نیست ، زنانی که در خیابان‌ها به دنبال صدای خود هستند یا آن‌ها که در گوشه‌ی زندان‌ها با اعتصاب غذا قدرت جسمانی خود را محک می‌زنند ، حکایت از دردی چنان گویا دارند که نیازی به بیانش نیست . مادرانی که در چادرهای سیاه خود ، کلاغانه غم خود را درپارک‌های پاییزی فریاد می‌کشند ، گذشته از آن که به دنبال صدای بچه‌های خود هستند که داغ آن‌ها بر دلشان حک شده ، دارند خسته‌شدن خود را از  تحقیری بی‌پایان در بی‌صدایی زنانه‌ی خود فریاد می‌زنند .
ما در این روزها بیشتر از همیشه و هر وقت دیگری به نگاه کردن به جهان با چشم‌های زنانه محتاجیم. نگاهی که در آن خشونت و کشتار تقبیح می‌شود و تمام فرزندان یک خانواده به یک چشم نگریسته می‌شوند ، حتی اگر آن فرزند، باتومی به دست گرفته باشد تا بر سر برادر و خواهر خود بکوبد تا خشم جهان مردانه‌ای را فریاد بزند که او را چنین بارآورده . نه ! ما گاندی و ماندلا نداریم ، چنین اندیشه‌ای در ذهنیت اقتدارگرای ایرانی نمی‌گنجد یا حداقل دیرزمانی طول خواهد کشید چون ریشه‌های فرهنگی اندیشه‌ی بدون خشونت در سرزمینی که مدام مورد تاراج اقوام بوده  چندان منطقی نمی‌نماید چه رسد به این‌که ناگهان در برشی از تاریخ معاصرمان که همه چیز دست به دست هم داده و عرصه‌ای فراهم شد که  زن – شیطان تا حد امکان از عرصه‌ی اجتماع حذف شود و احترام گذاشتن به او تبدیل به تحقیر او در گوشه و کنار خیابان شود و جای عاشق و معشوق نیز گاه حتی با یکدیگر عوض شود، در چنین شرایطی بود که نگاه مادرانه هم از چشم‌ها رخت بربست.
دختر چشم‌های معصومش را فروبست تا  به یادمان آورد که ما نگاه مهربانانه- مادرانه را فراموش کرده‌ایم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر