کیچ در تعریف وسیع ، عبارت است از جایگزینی بدل به جای اصل که در عناصر فرهنگی بروز می یابد و چون خورهای ذره ذره روح فرهنگ را میخورد و آن را از مغز تهی کرده و پوستهای به جا ی میگذارد ، پوستهای که به جای اصل مینشیند و مخاطب فرهنگی به جای مواجهه با هنر و دیگر عناصر فرهنگی اصیل ، با بدلهای هنری و فرهنگی مواجه میشود.نکته اینکه در قلمرو گستردهی فرهنگ ، شکل و محتوا (ظاهر و باطن) چنان درهم تنیدهاند که اغلب جداسازی آنها از یکدیگر غیرممکن مینماید و شایدبه همین دلیل معمولاً در شناخت هنر اصیل از کیچ دچار اشتباه میشویم .
وقتی رفتارهای اجتماعی به دلیل محدویتهای اجتماعی و سیاسی و به تبع آن فرهنگی، بهجای رفتارهای واقعی شهروندانی آزاد ،بدل و تقلیدی از جامعهای مدنی باشد ، آن وقت است که کیچ رفتهرفته خود را نشان میدهد و ابتدا به درون ساختهای هنری نفوذ کرده و سپس تمام شئون فرهنگی را دربرمیگیرد . نویسندهای که در نوشتن آزاد نباشد ، نه تنها فقط به خاطر محدویتهای اجتماعی ، بلکه به دلیل وجود خودسانسوری ِ ناشی از ترس ِ نهادینهشدهی زیستن در اجتماع ِ محدودکننده ، اثرخلاقهاش گذشته از آنکه عاری از صداقت هنری خواهدشد، نیز به معضل شکل تقلیدی هنر گرفتار میشود . این نویسنده – شاعر (و به طرز شگفتیآوری در سالهای اخیر شاهد رشد و ظهور چنین طبقهای بودهایم) که از طریق مطالعهی آثار دیگر نویسندگان با سبک و مکتبهای جدید ادبی آشناست ، دست به تجربه میزند ، نتیجهی نهایی اما به دلیل همان ترس نهادینه شده از یک طرف و نبود خلاقیت اصیل هنری از سوی دیگر و همچنین وجود ناخودآگاه جمعی ِ ذهن نویسنده که خواه ناخواه طالب بدل به جای اصل است ، تبدیل به اثری تهی از محتوا میشود که ظاهر را رعایت کرده اما عاری از اصالت هنریست و ذره ذره به همگنان خود نیز یادآور میشود که چگونه بدل را به جای اصل به کار گیرند و ذهن کیچ زدهی جامعه را نیز به این بدل هنری عادت دهند .
دلایل مختلفی باعث بروز کیچ درعناصر فرهنگی یک جامعه می شوند و برای شناخت آن راهی نداریم که به بازخوانی پوسته و یا ظواهر یک فرهنگ بسنده کنیم . نکته اینکه اصطلاح کیچ معمولاً دربارهی آثار هنری به کار میرود اما در این جا تعریف ما از هنر در زیر مجموعهی عنصر بزرگتری به نام فرهنگ جای میگیرد. در نگاهی دقیقتر درمییابیم که شرایط اجتماعی عامل اصلی ایجاد چنین پدیدهای است . در شوروی زمان استالین و در فوران فرار مغزها از آن کشور که محدویتهای سیاسی و فرهنگی عاملش بود ، جامعه شاهد بروز پدیدهای به نام کیچ ِ گسترش یافتهبود که شورشهای هنری پس از آن نیز ، نتوانست به پالایش کامل هنر روسیه نائل آید .
کيچ در سالهاي اخير، بر همهی شئون و جنبههاي اجتماعي، فرهنگي و حتي فردي ما حاکم بودهاست؛ و در همهی امور اجتماعي و حتي سياسي،ما شاهد جايگزيني مو به موي بدلها به جاي اصلها هستيم، و اين يعني حاکميت و سيطرهی کيچ. "کيچ هر پديدهيي را با جدا کردن آن از بافت اصلياش به امري تزييني و نمايشي تبديل ميکند، و اين به قيمت قطع شريانهاي حياتي آن پديده است*."
کیچ البته در تمام جوامع راه خود را میرود اما فراگیری آن تا حد زیادی به عناصر اجتماعی مربوط است . برای پیشبرد بحث،عناصر فرهنگی را در سه دستهی کلی هنر ، مذهب و عرفان طبقهبندی کرده و به عنوان یک نمونه به کنکاش در پوستههای مذهب که بیشتر به روحیهی اجتماع نزدیک است ، میپردازیم.
ظواهر مذهب، عبارتند از آنچه که از مراسم مذهبی جلو چشم قرار میگیرد به نحوی که بیننده در مواجهه با آن رفتار ِخاص مذهبی پی به میزان مذهبی بودن فرد مقابل میبرد . نفوذ عنصر کیچ باعث شده که روز به روز شاهد ظواهر بیشتری از کیچ در زندگی مذهبی باشیم به نحوی که رفتهرفته معنای مذهب با ظواهر آن قابل تعریف شده و نسل جدید تربیت شده در این حال و هوا نیز همانها را به جای اصالت مذهب قلمداد کردهو به میزان علاقه و منش خود یا ازآن طرفداری میکند و یا دلزده میشود . درنگاهی کلی به چند سال اخیر ،شاهد بروز و ظهور بیش از پیش این عناصریم ؛ نشانه هایی چون تسبیح که گاه حتی به عنوان وسیلهای زینتی در دست خانمها یا آقایان قرار میگیرد ، انواع و اقسام پوشش های مذهبی به اشکال مختلف برای خانمها ، نوع آرایش سر و صورت به شکلی خاص برای آقایان و ... همه نشان از بروز فرهنگ ریا در جامعه دارند که نتیجهاش جایگزینی کیچ به جای مذهب اصیل است . کیچ وقتی در تمام عناصر فرهنگی خانه کرد – همان طور که این سالها شاهدش هستیم – کم کم نسل شورشگری را به وجود میآورد که در مقابل آن موضع میگیرد ، چیزی شبیه شورش مدرنیسم بر علیه هنری که در اروپای قرن نوزده رسوخ یافتهبود ، با این تفاوت که این شورش، فقط بر علیه هنر موجود نیست و تمام بسترهای فرهنگی اجتماع را یکییکی از وجود این عنصر ویرانگر پاک می کند .
شاید بتوان شورش همهگیر نسل جدید را که تلاشی برای رسیدن به جامعهای مدنی ست ، شورشی بر علیه کیچ ویرانگر فرهنگی نیز قلمداد نمود ، نسلی که دیگر توان تحمل بدل را به جای اصل از دست داده و چون در دورهی اوج گسترش کیچ رشد یافته و همواره در فرهنگ تربیتیاش مواجه با جایگزینی بدل به جای اصل بوده ، مصممتر از نسلیست که خاطرهای از اصالت ها داشته و راحتتر میتوانست بدل ها را تاب آورد ، این نسل که خاطرهای نیز از اصالتها ندارد در دستیابی بدان ، تشنه تر و حریص تر است و برای رسیدن به آن حاضر است تمام شئونات اجتماعی را زیر پا بگذارد تا به ذرهای از آن چشمهی اصیل دست یابد .شورش نسل جدید نه تنها شورشی سیاسی و اجتماعی که شورشی بر علیه فرهنگ غالب است ، فرهنگی که یدی طولانی در جایگزینی بدلها به جای اصل داشته ، شاید برای همین است که در این شورش گسترده ، نخبگان جوان پیشتاز بقیه شدهاند .
------------------------------------------------------------------------------------------
- روزنامه اعتماد – یونس تراکمه
- در همین صفحه از قول نجف دریابندری کیچ ، چنین تعریف شده :«... کیچ ، عبارت است از شکل ارزان بهاي آثار هنري يا شبه هنري که براي «مصرف» طبقه متوسط تقليد يا تکثير مي شود. سرمشق اصلي کيچ ممکن است اثر والايي مانند ونوس ميلو يا داوود ميکل آنژ باشد، ولي کيچ ممکن است تا حد تقليد ناشيانه يي از سرمشق خود پايين بيايد..."
* میلان کوندرا در رمان بارهستی ، فصلی را به طور کامل به موضوع کیچ و ویژگی های اجتماعی بروز آن اختصاص داده است .
پ ن : و یک داستان که نخواستم در صفحه ی اصلی باشد تا دوستانی که علاقه ای به خواندن داستان در وب ندارند ، در این جه با آن مواجه نشوند . داستان " زنی با بوی بد دهان " را این جا بخوانید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر