۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

در آستانه ی بهار با یادی از جای خالی سلوچ و مرگان دولت آبادی

          
"ازروز برف مترس ، از دگر روز برف بترس! امّا دگر روز برف که امروز بود...
 پس ای مرگان ! عشق تو تنها به پیرانه ترین چهرۀ خود می تواند بروز یابد: اشک . پس ، تو مختاری که تا قیامت فقط بگریی . گریستن وگریستن . اشک مادرانت در تو مردابی خاموش است . نقبی بزن ورهایش کن".

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر