فیمینیسم یا مونثگرایی ، موضوعی ست که جامعهی کنونی ما را در قرن بیست ویکم دچارترس میکند . این ترس البته فقط شامل مردان نمیشود بلکه زنان را نیز میترساند . ترس از دست دادن جهان مردانه برای زنان و از دست دادن جهان زنانه برای مردان البته چیزی نیست که به صراحت بیان شود و زنانی که به دنبال مسائل حقوق زنان هستند به صراحت اعلام میکنند که آنها فمینیست نیستند ویا تعریف میکنند که فمینیسم شاخههای گوناگونی دارد و در جامعهی ما بد فهمیدهشده است . این درست که فمینیسم مثل هر مکتب فکری دیگری شاخهها و نظریات گوناگونی به خود گرفت اما ذات آن یکی ست؛ توجه به امکانات بالقوه وذات زنانه.
فیلم شهر زنان ، ساختهی فیلمساز حیرتانگیز ، فدریکو فلینی به زیبایی ومهارت استادانهای ، بیانگر مسائل اجتماعی دورهی ساخته شدن فیلم ، سالهای دههی شصت است. مرد در کوپهی قطاری که به شدت لرزش دارد روی صندلی چرت میزند و با تکانهای قطارچرتش پاره میشود اما جهان خواب را از دست نمیدهد .خواب اومعلق بین افکاربیداری (خوداگاه) وجهان ناپیدای ذهنش است . و مرد در اعماق خوابهایش به دنبال زنی کشیدهمیشود که در صندلی روبرو نشسته و احتمالا زیباییاش در یکی از پاره شدنهای گاهبه گاهی چرتش توجه او را به خود جلب کردهاست .مرد از قطار پیاده میشود وبه دنبال زن راه میافتد اما زن ، هم به خاطر ذات زنانگیاش که سراسر رازآمیز و مبهم است و هم به خاطرنوع نگاه و اعتقادش - که مرد احتمالا به خاطر مجلهای که در دست زن است، چنین میاندیشد - او را به جهانی سراسر شگفتی میبرد.جهانی که نه تنها مرد در آن بیگانه است بلکه از دیدگاه خودش دشمنی بالقوه محسوب میشود.
در تالاری که مرد به آن پا میگذارد در نگاه اول مردی دیدهنمیشود و بینندهی خوشخیال به این فکر میکند که شاید کلید ماجرای فیلم در همین ورود بیاجازهی مرد به تالار زنان باشد. اما خیلی زود بیننده و از جمله مرد، حضور مرد دیگری را آنجا میبیند. مردی که البته چنان آن جهان برایش بدیهی ست که نمیتواند کمکی به شخصیت اصلی بنمایاند و مرد این چنین و به دنبال زن مورد علاقهاش به تالارهای گوناگون کشیدهمیشود.
تالارهایی که در هرکدام ازآنها زنها به نوعی مشغول بررسی جهان مردانه هستند و رها شدن از قید وبندهایی را که مردان به آها تحمیل کردهاند ، تعلیم میبینند. تا اینجا مرد هنوز بر خلاف بینندهی مضطرب نگران چیزی نیست و حتی به یکی از از زنها میگوید که او حرفهای آنان را میفهمد و خودش هم یک فمینیست است.موضوعی که در طول فیلم و با برخورد با زنان خشن، کمکم او را دچار نوعی شک میکند که آیا اصلا میتواند طرفدارچنین عقیدهای باشد یانه ؟ تا آنجا که در آخر فیلم وقتی با مرد دیگری که به شدت مخالف این نظریه و از طرفی بسیار شیفتهی زنهاست مواجه میشود و مرد از بدیهای زنان داد سخن میدهد همچنان در سردرگمی باقی مانده و نمیتواند پاسخ صریح طرفدارانهای به سخنان مرد بدهد. جهان فمینیسم ، برایش چون جهان خواب سراسر معماست.خوابی که که او را از فضایی به فضای دیگر سُر میدهد و تنها وقتی متوجه دشمنی زنها با خودش میشود که میبیند زنی که به دنبال او تا اینجا کشیده شد، در جمع دوستانش به صدای بلند او را مورد سرزنش قرار میدهد. زن این سخن اورا که "من خودم طرفدارفمیست هستم" را بر خود او فاش میکند و در آن جنبهای از ریاکاری و اینکه هرگز زنها را جدی نمیگیرند ، قلمداد میکند و درست از همینجاست که خواب وخیال خوش مرد در کشیدهشدن به دنبال زن، تبدیل به کابوسی هولناک میشود .کابوسی که رهایی مرد از آن غیرممکن است و او در هر موقعیتی که باشد خود را در محاصرهی زنها مییابد . حتی اگر زنی ظاهرا خواسته باشد به او کمک کند در اصل قصد سوء استفاده و فریب او را داشته است. درست شبیه موقعیتی که اغلب زنها در جامعه در مواجهه با مردها دارند. صحنهای که زنها با سه اتومبیل اسپورت او را تعقیب میکنند و او پیاده جلوجلو آنها راه میرود و هرچند گام میایستد و اعلام میکند که از آن ها نمیترسد بسیار شبیه مزاحمتهایی ست که جهان مردانه گاه وبیگاه برای زنان تنها و بیدفاع اعمال میکند و مرد سرانجام پا به گریز میگذارد اما زنها همهجا هستند و خیال آنها یا خودشان از او دور نمیشود.
معمای فمینیسم و موضوع عشق به زن ، که در قرن نوزده احتمالا یکی از پیچیدهترین و جنجالیترین موضوعات جوامع اروپایی بوده با خلاقیت استادانهی فلینی چنان به زیبایی و روانی گشوده میشود که از یکسو ترس مردان از جهان زنانه و از دست رفتن جسم وعشق زنانه را تداعی میکند و از سوی دیگر ایمان راسخ زنان را به آنچه فمینیسم نامش نهاده اند ودر عین حال هنوز نمیدانند که ذات فمینسم چیست، زیر سوال میبرد.
در فیلم فلینی رازگونگی خواب وجهان زنانه دست به دست هم داده وبه زیباترین شکل ممکن و با بیان بصری زیبایی با استفاده از قلمرو خواب به عمق این نگاه نقب زده .عوض شدنهای سریع فضای فیلم ، از موقعیتی در موقعیت دیگر قرار گرفتن و دست یافتن و نیافتن ، سر در نیاوردن از اتفاقات پیرامون ، همه اقتضای جهان خواب است درست مثل جهان تازه پا به عرصه گذاشتهی فمینیسم.
---------------------------------------------------------------------------------
پ ن : معرفی وبلاگ، طومار شرزین به وردپرس نقل مکان کرد. نوشته های ایلنان را اینجا بخوانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر