مردها از ورودی بزرگ ورزشگاه گذشتند ، وجودشان سرشار از خشم بود و تنفر. با افراد کناریشان تنه زدند و آنها هم به دیگران و تنگ از کنا رهم گذشتند . صورتهاشان خندان بود اما در دل به کورسوی امید خود ساختهشان ، ایمانی نداشتند . تیم حریف هیاهوی شادمانهاش بیشتر بود ، تعدادشان هم بر خلاف تصور بیشتر از آنها به نظر میرسید . بدتر از همه رنگ قرمز لباسهایشان بود که کینهای ابدی را در دل مردان جوان آبی تیزتر میکرد . آنها برخلاف طرف مقابلشان به امید نهفته در درونشان ایمانی چنان راسخ داشتند که چون به چهرهی حریف مینگریستند ، خشم را در آنها بیدار میکرد. تا وارد ورزشگاه شوند ، مردان آبی و قرمز با چشمهای از حدقه درآمده و حرکات سر و دست و کلام برای یکدیگر شاخ و شانه کشیدند . آبیها اما خشمگین بودند . خشم آنها نه تنها از کُری خواندهای حریف که از خودشان بود . آنها هر هفته و در هر بازی خشم خود را با هیاهویی در شعار بیرون میریختند. آنها از تیمشان راضی نبودند و مثل هر آدم دیگری در هر جای دنیا، نارضایتیشان را ابراز میکردند . اما اینبار معلوم نبود چه اتفاقی افتادهبود – شاید فقط لیدرهای آبی از پشت پردهی ماجرا باخبر بودند- کسی قرار نبود بر علیه کسی شعار دهد و ناگهان هولناکترین اتفاق ، شاید در طول تاریخ ِ نه فقط فوتبال که ورزش ، افتاد .
مردی آبی سر کبوتر بیدفاعی را با دستش کند و به هوا پراند . جهان دمی سکوت کرد از رفتار حقیرانهی خشن مردی که کنترل بر روح و روان خود نداشت . ورزشگاه اما همچنان در هیاهوی خود غرق بود . کسی چه میداند چه بسا بسیار کسان که اطرافش بودند برایش کِل هم کشیدهباشند . آنها و آن مرد هیچ توجهی به عمل قبیح خود نداشتند. کشتن یک حیوان ، آنهم پرندهای چنان نازک ، اوج حقارت انسانیست و تسلیم او به خشم که رذیلانهترین صفتی ست که از بین موجودات فقط در انسان یافت میشود .
میگویم کشتن یک حیوان بسیار هولناکتر از کشتن انسانی است و اصلا با کشتن انسان قابل مقایسه نیست . برخی معتقدند که وقتی انسانها به راحتی کشته میشوند دیگر دم زدن از حقوق حیوانات بیمعنی است ، این دو هیچ تشابهی به هم ندارند و کشته شدن راحت انسان ، توجیهی بر کشتن حیوانات نخواهد بود . انسانها از نظر خلق و خوی انسانی در شرایط یکسانی قرار دارند ، چه بسا فرد بیدفاعی که زمانی مورد حمله و آزار گروه یا فرد قویتری قرار گرفته ، اگر موقعیتش عوض شود ، همان رفتار را با حملهکنندگان احتمالی خود داشتهباشد که آنها با او داشتهاند.حتی اگر کشته هم بشود باز از نظر شرایط انسانی در انسان بودن شبیه آنها ست ، هوش و قدرت تفکر و خلاقیت او شرایط برابری را برای دفاع ایجاد میکند . و اصلا به حیوانها چه ربطی دارد کشتن انسانها ؟
هیچ حیوانی در طبیعت به حیوان یا حتی انسان حمله نمیکند مگر برای شکار یا دفاع . همانطور که هیچ رفتاری نیز در طبیعت بیپاسخ نخواهد ماند . اما کشتن پرندهای به دست انسانی دچار خشمی کور و جنونآسا برای بیبهاترین سرگرمی روز تعطلیش در هیچ منطقی نمیگنجد . پرندهای که در موقعیت زمانی و مکانی خودش زندگی میکند ، درکی از شرایط انسانی ندارد و بدتر از همه خوی درندگی هم برای دفاع ندارد – چه اگر اینطور نبود، ببر و گرگ را هم شاید در ورزشگاهها سر میبریدند - .
ناگهان کبوتر بیگناه ،در ابتدای بازی ، بیکه تصوری از جهان پر هیاهوی ورزشگاه داشتهباشد در پیشگاه آبیهای خشمگین قربانی میشود . پاسخ طبیعت به چنین رفتاری چه خواهد بود ؟و مردی که چنین وحشیانه به قتل پرندهای دست زده چه چهرهای در درون و برون خود خواهد داشت ؟ تمام خشمهای سرکوب شده و نفرینهای همیشه رهایش در فضای ورزشگاه ، ناگهان به قربانی شدن پرندهای میانجامد .
قربانی کردن حیوانات یکی از بدویترین رفتارهای انسانی است ، به خصوص اگر برای خوردن نباشد .
ما در چنین مکانی زندگی میکنیم در میان آدمهایی که برای سیراب کردن خشم خود قادر به هر کاری خواهندبود و آیا جامعهای چنین بیمار راه به جایی خواهد برد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر