۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

تولد یک درام

                          تولد یک درام*

دو مرد که شتابان طول خیابان بی درختی را طی می کنند به هم برمی خورند .
-:سلام
- :سلام
محکم به هم دست می دهند و این تصادف برایشان غریب نیست . یکی سپیدموی و سپید روی و آن دیگر با قدی نسبتا کوتاه که موهای سرش هم تا آنجا که توانسته عقب رفته .
دومی: بهت تبریک می گم
اولی:منم بهت تبریک می گم .چه خوب کردی آمدی
دومی: نمی خواستم بیام ، حال خوشی نداشتم ولی خب شد دیگه .از کدوم طرف بریم ؟
اولی :بریم ...؟!کجا بریم ؟
دومی:مگه نگفتی بریم ...فکر کردم باید جایی بریم
اولی:نه !گفتم چه خوب کردی که از این جا رد می شدی .
دومی:از این جا رد می شدم ؟!...ولی من می خواستم جایی برم ، همین جوری که از این جا رد نمی شدم
اولی:خب منم همین جوری رد نمی شدم ،اما می گم چه خوب شد که تورو دیدم ...یعنی ما دوتا همیگه رو دیدیم
دومی:اونم این جا ...توی این خیابون
اولی:راستی درختاشو دیدی ؟
دومی:(می خندد)درخت؟!
اولی:می گم دیدی که چه بلایی سرشون اومده ؟!
دومی:یادم می آد اون وقتا نگران کلاغا بودیم .کلاغایی که روی درختای خشک قار می کشیدن
اولی:با چه صدای خشکی هم .برامون هر بار قارکشیدنشون به معنی این بود که یکی امروز و فردا از این جا می ره .
دومی:تا کم کم نوبت درختای کوچه رسید
اولی:آره...آره یادمه...درختا هم این جوری یکی یکی افتادن ؟!
دومی:واقعا افتادن ؟!
اولی:نه ! مگه می شه که درخت بیفته
دومی:حتی اگه خشک خشک باشه ، پوک پوک .یکی دوتا شاید زیر برف خم بشن یا حتی بیفتن اما همه ...
اولی:تازه برف کجا بود؟مگه توی این کوچه چند ساله یه ته فنجون بارون ناقابل باریده؟!
دومی:غیر از این سوز بی بو وبخار .نه مهی نه شبنمی نه هیچی ...
دوتایی دست در جیب خیابان را بالا می رفتند و دومی مسیر اولی را درپیش گرفته راه خود را گذاشته بود برای بعد .
دومی:یادت می آد سر اون داستان اول چه دعوایی با هم راه انداختیم ؟...
اولی : من مخالف اون جورنوشتن نبودم اما معتقد بودم نوشتن اون جوری مناسب زبان نیست
دومی:می دونم ...می دونم ...خب دقیقا من هم به همین دلیل با کارای تو مشکل داشتم
اولی:حالا چی؟!...
دومی:حالا که هردومون با سماجت راه خودمونو رفتیم وپیدا کردیم و هردوتا ....
اولی:هردو موفق ، مگه غیر اینه ؟ چرا می ترسی بگی؟... همه می دونن
دومی:نه!...از این حرف نترسیدم .اینو می دونم .موفق ؟! ولی ...هردو مثل هم شدیم .منظورم اینه که چقدرمشابه ودر شرایطی یکسان
اولی:یک سرنوشت؟
دومی:هوم
اولی:چون هر دو مال همین محل بودیم ... همین جا کار کردیم که درختاش یهو محو شد.خیلیا رفتن ... ولی ما نرفتیم ...اینم یه تشابه دیگه
دومی:ویادمون رفت که از کی بارون نباریده
اولی:یا برف!
دومی:یادش به خیر (پیپش را در می آورد به نشانه ی تعارف جلوی دوستش می گیرد ویادش می آید که او اهل پیپ نیست )اما اون وقتا یه چیزی بود که بشه سرش بحث کرد
برای روشن کردن پیپ دمی می ایستند وباز به راه می افتند اما این بار با شتابی کمتر
دومی:تویه عشق دور داشتی...
اولی:نه!...عشق نبود اون یه استعداد بود ،استعدادی که همین الانم می گم کسی مثل اون پیدا نشد تو زن ها
دومی:چرا عشق بود...حالا که گذشته بازم انکار می کنی؟
اولی:خب... چون نبود مگه ترس دارم
دومی:ولی خب حق باتویه ...هیچکی مث اون نمی تونست تو هنر بدرخشه
اولی:هنر؟!
دومی:این جا خیلی سرده ...این سوز سرد وقتی با باد همراه می شه کلافه م می کنه
اولی:خبرشو دارم ،خیلی بد اخلاق شدی
دومی:دیگه طاقت هیچی رو ندارم .پوستم زود ترک می خوره .اومده بودم بهت تبریک بگم وبرم
اولی:تبریک برا چی ؟
دومی: هنوز یادت نیومده؟برا تولدت دیگه ؟! پس تو این جا چکار می کردی؟
اولی:اومده بودم ببینم میشه این جارو دوباره روبراه کرد، یه چیزایی راه انداخت
دومی:حوصله داری ها؟!چه جوری؟ مگه می ذارن .تازه اگه بذارن کی می خواد اجرا کنه ! کی دیگه می تونه؟
اولی:شاید کسی باشه که بتونه کارو خوب در بیاره اگه صحنه ای باشه
دومی:من که دارم برمی گردم
اولی:کجا می ری؟
دومی:شمال...رشت یا لاهیجان ...یه جایی که بارون باشه
اولی:من این جا کار دارم ، ممنون که با این حال به خودت زحمت دادی
دومی:طوری نیس چند تا ترک روپوست بیشتر می شه
اولی)زیر لب)آره حتما بیشتر می شه
دوباره با هم دست می دهند آرام وبی شتاب و مدت مدیدی دست هم را نگه می دارند ویکی به چشم های سبز ودیگری به چشم های قهوه ای خیره می ماند.دومی راه آمده را برمی گرددتا راه خود را برود و اولی به راه ادامه می دهد .صدای کشیده شدن ترمز ماشین بر آسفالت خشک و سرد . اولی همان طور پشت کرده دمی می ایستد .بعد نگاهی به پشت سر می اندازد و یک دست در جیب به راه می افتد در حالی که زیر لب می گوید :تولد خودم را تسلیت می گویم .


*پیام تبریک اکبر رادی برای تولد بهرام بیضایی درست در زوز درگذشت رادی به دست بیضایی رسید و بیضایی درگذشت رادی را چنین تسلیت گفت :" تولد خودم را به جامعه ی نمایش ایران تسلیت می گویم ."وبدین شکل مرگ رادی موقعیتی دراماتیک شد.درگذشت درام نویس.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر