یاد فیلم خشم افتادم . این روزها مدام صحنه های فیلم جلوی چشمم تکرار می شود نه از آن رو که خشمگین شده ام . بلکه به خاطر حرکت جمعی گروهی از مردم که همسو با جمع اعتقادات و افکارشان شکل می گیرد .
غریبه ای در جستجوی نامزدش وارد شهری کوچک می شود . از طرفی در همه جای شهر هم صحبت از قاتلی فراری ست که که کودکی را کشته است . یک بار به اشتباه مردی پلیس ، غریبه را به جای قاتل می گیرد و در حالی که برای پلیس مسلم شده که اشتباهی پیش آمده و مرد بیچاره بی گناه است و در صدد آزادی اش برآمده ، خبر در شهرمی پیچید و مردم دور اتاقک زندان را احاطه کرده و خواهان کشتنش هستند . بعضی حتی نمی دانند که قضیه چیست اما در هیاهو و مشت های گره کرده شرکت می کنند . فریادهای پلیس برای آرام کردنشان به جایی نمی رسد و قبل از این که نامزد ش از راه برسد اتاقک را آتش می زنند و او را زنده زنده می سوزانند . مرد بیچاره گرفتار خشم کور جمعی شده ، جمعیتی که وقتی با هم است هیچ عاطفه یا خردی ندارد و بعد در مقابل نامزد بیچاره ی مرد که همشهری شان ست تنها سری به تاسف و تسلیت تکان می دهند .
خشم ! خشم ! خشم و...هزار حرف نگفته از سیاهی لشکر مردم .
غریبه ای در جستجوی نامزدش وارد شهری کوچک می شود . از طرفی در همه جای شهر هم صحبت از قاتلی فراری ست که که کودکی را کشته است . یک بار به اشتباه مردی پلیس ، غریبه را به جای قاتل می گیرد و در حالی که برای پلیس مسلم شده که اشتباهی پیش آمده و مرد بیچاره بی گناه است و در صدد آزادی اش برآمده ، خبر در شهرمی پیچید و مردم دور اتاقک زندان را احاطه کرده و خواهان کشتنش هستند . بعضی حتی نمی دانند که قضیه چیست اما در هیاهو و مشت های گره کرده شرکت می کنند . فریادهای پلیس برای آرام کردنشان به جایی نمی رسد و قبل از این که نامزد ش از راه برسد اتاقک را آتش می زنند و او را زنده زنده می سوزانند . مرد بیچاره گرفتار خشم کور جمعی شده ، جمعیتی که وقتی با هم است هیچ عاطفه یا خردی ندارد و بعد در مقابل نامزد بیچاره ی مرد که همشهری شان ست تنها سری به تاسف و تسلیت تکان می دهند .
خشم ! خشم ! خشم و...هزار حرف نگفته از سیاهی لشکر مردم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر