در تاریکترین نقطهی دنیا نشستهاست . هیچ چیز را نمیبیند و نمیداند در ته چاهیست یا در دل غاری. زنی در آستانهی تاریکی پیدا میشود ، بلند بالا و سیاهپوش . در آنجا که ایستاده پشتش به نور است و صورتش رو به تاریکی اما به وضوح خطوط صورتش دیدهمیشود . لوحی را دردست دارد که موهای سیاه افشانش به دور آن ، شکوهاش را بیشتر کرده ، مثل حاشیه ای بر یک تابلو . میگوید : بخوان . نمیتواند ، چون در تاریکی ، جز صورت زن چیزی نمیبیند.میگوید نمیتواند . لوح را بر زمین ، جلوی پایش میاندازد بیکه ذرهای خم شود . همان طور نشسته به طرف لوح میرود ، نگاهش میکند . حروف و اعدادی را به زبانها ی مختلف به رمز نوشتهاند . درمییابد که کشف آن رموز کلید آزادیاش از تاریکیست . در حین کشف حروف و اعداد منقوش بر لوح درمییابد که برخی از آن ها به خط هیروگلیف و برخی زبانها یباستان هم هست . باید آنها را دستهبندی کند تا ببتواند به رمزشان پی برد اما قلم و کاغذی ندرد که دستهبندی هایش را بنویسد تا حفظ شود ، چارها یندارد و همهچیز را به حافظه میسپارد . کاری طاقتفرسا را شروع نموده که هر چه پیش میرود ، ذهنش روشن و روشنتر میشود. خستگی تمام وجوش را پر کرده اما او همچنان مشغول است و در سرمای ناشی از تاریکی خیس عرق شده آنقدر که وجود زن را از یاد برده .
بعد خود را بیروه غار میبیند ، همانجا درمیابد که مکان تاریکش غاری عمیق بوده . به مردمی که اطرافش ایستادهاند و توجهی به او ندارند ، ماجرا را شرح میدهد . کسی حرفهایش را گوش نمیکند یا توجهی به او ندارند ، آنها نگاهشان به سمت نامعلومیست و دربارهی چیزی حرف میزندد که ارتباطی به او ندارد . تک و توکی که حرفهایش را شنیدهاند ، باور ندارند. او لوح را به عنوان مدرک شهادت نشانشان میدهد اما میبیند لوحی را که در دست دارد، تکه کاغذ بیارزشی ستکه چیزها ی معمولی رویش نوشتهشده ف همانطور که کاغذ را مچاله میکند به آن ها یادآوری میکند که زنی از آنجا ازکنار آنها گذشته و آنها باید او را دیدهباشند .آنها به حرفش گوش میدهند و بعد رویشان را به سمتی میگیرند که دیگران گرفتهاند . از جمعیت فاصله میگیرد و به دنبال زن همهجا سر جا میچرخاند تا در نقطهای از ساحل ، او را میبیند که به طرف آبها میرود ، به سویش میدود اما به او نمیرسد . کشتی بزرگی آنجا منتظر زن است تا سوار شود. ا زهمانجا که ایستاده با خود عهد میکند که اگر زن برگشت و پشت سرش را نگاه کرد به معنا ی آن است که برمیگردد اما اگر برنگشت ، بدان معناست که هرگز او را نخواهد دید . زن برمیگردد. نمیداند به او نگاه میکند یا به چیزی که در پشت سر اوست اما نگاهش کوتاه است و پاهای برهنهاش را بر شنهای ساحل میگذارد و میرود . حالا مردم ، سمت نگاهشان را رها کرده اند و دور او جمع شدهاند . میگوید ، او میآید ...می آید. در نگاه آنها هیچ نشانی از باور یا عدم باور نیست . نگاهشان سرد است . کسی او را ندیده . او روزها و سالیان را کنار دریا سپری می کند و پیر میشود تا او بیاید. هیچ چیز را نمیبیند نه موجی ، نه طلوعی نه غروبی از دریا ، تنها نگاهش به سمتی از دریاست و کاغدی که حالا دیگر نداردش.
بعد خود را بیروه غار میبیند ، همانجا درمیابد که مکان تاریکش غاری عمیق بوده . به مردمی که اطرافش ایستادهاند و توجهی به او ندارند ، ماجرا را شرح میدهد . کسی حرفهایش را گوش نمیکند یا توجهی به او ندارند ، آنها نگاهشان به سمت نامعلومیست و دربارهی چیزی حرف میزندد که ارتباطی به او ندارد . تک و توکی که حرفهایش را شنیدهاند ، باور ندارند. او لوح را به عنوان مدرک شهادت نشانشان میدهد اما میبیند لوحی را که در دست دارد، تکه کاغذ بیارزشی ستکه چیزها ی معمولی رویش نوشتهشده ف همانطور که کاغذ را مچاله میکند به آن ها یادآوری میکند که زنی از آنجا ازکنار آنها گذشته و آنها باید او را دیدهباشند .آنها به حرفش گوش میدهند و بعد رویشان را به سمتی میگیرند که دیگران گرفتهاند . از جمعیت فاصله میگیرد و به دنبال زن همهجا سر جا میچرخاند تا در نقطهای از ساحل ، او را میبیند که به طرف آبها میرود ، به سویش میدود اما به او نمیرسد . کشتی بزرگی آنجا منتظر زن است تا سوار شود. ا زهمانجا که ایستاده با خود عهد میکند که اگر زن برگشت و پشت سرش را نگاه کرد به معنا ی آن است که برمیگردد اما اگر برنگشت ، بدان معناست که هرگز او را نخواهد دید . زن برمیگردد. نمیداند به او نگاه میکند یا به چیزی که در پشت سر اوست اما نگاهش کوتاه است و پاهای برهنهاش را بر شنهای ساحل میگذارد و میرود . حالا مردم ، سمت نگاهشان را رها کرده اند و دور او جمع شدهاند . میگوید ، او میآید ...می آید. در نگاه آنها هیچ نشانی از باور یا عدم باور نیست . نگاهشان سرد است . کسی او را ندیده . او روزها و سالیان را کنار دریا سپری می کند و پیر میشود تا او بیاید. هیچ چیز را نمیبیند نه موجی ، نه طلوعی نه غروبی از دریا ، تنها نگاهش به سمتی از دریاست و کاغدی که حالا دیگر نداردش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر