برای روشنفکر تعاریف مختلفی مطرح گردیدهاست. اما یکی از آن تعاریف که گستردگی و شمول جامعهی روشنفکری را محدود کرده و از طرفی بر تیزهوشی حساس روشنفکر و سنجش شرایط اجتماعی از سوی او تاکید میکند ، روشنفکر را فردی برمیشمارد که قدرت پیشبینی آینده را دارد . این قدرت پیشبینی نه از آن جهت که روشنفکر ، رمّال یا طالعبین باشد بلکه از آنروست که روشنفکر ،در موقعیتهای گوناگون اجتماعی – سیاسی ، قابلیت سنجش و سیر جامعه را به سوی آنچه که در پیش خواهد آمد ، دارد و تاریخ نشان دادهاست که اغلب شخصیتهایی که روشنفکر تلقی شدهاند کسانی هستند که پیش بینیهای این چنینیشان به واقعیت تبدیل شده ، واقعیتی که در کشورهای جهان سوم اغلب تلخ است وچه بسا همین تلخی پیشگویانه بوده که در ابتدا آنها، از سوی جریانهایی که مخالف با چنین عکسالعملی هستند مورد عتاب قرار گرفتهاند و گاه حتی به حاشیه راندهشدهاند ، اما غافل از این که داروی تلخ در دست پزشکیست که از خود راندهاند اما سرانجام و با عود هولناک بیماری به یاد بیاورند آنچه را که روشنفکر از درد جامعهاش میچشید و بر آن انگشت اشارت دراز کردهبود اما کم بودند کسانی که آن صدا را بشنوند.
پنجشنبه ، 4 مرداد 58 تا 1 خرداد59 ، 36 شماره از مجلهای به نام "کتاب جمعه" که احمد شاملو سردبیریاش را به عهده داشت منتشر میشود. تنها سی و شش شماره کافی بود که این مجله برای همیشه تعطیل شود . در اولین صفحه از اولین شمارهی این مجله ، در جای سخن سردبیر چنین میخوانیم:
اول دفتر...
روزهای سیاهی د رپیش است . دوران پر ادباری که ، گرچه منطقا ً عمر دراز نمیتواند داشت ، از هم اکنون نهاد تیرهی خود را آشکار کرده است و استقرار سلطهی خود را بر زمینهئی از نفی دموکراسی ، نفی ملیت ، و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر میجوید.
این چنین دورانی به ناگزیر پایدار نخواهد ماند ، و جبر تاریخ ، بدون تردید آن را زیر غلتک ِ سنگین خویش درهم خواهد کوفت . اما نسل ما و نسل آینده ، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بیگمان سخت کمر شکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلقزده هر اندیشهی آزادی را دشمن میدارند و کامگاری خود را جز به شرط امحاء ِمطلق ِ فکر و اندیشه غیرممکن میشمارند. پس نخستین هدف ِ نظامی که هم اکنون میکوشد پایههای قدرت خود را به ضرب ِ چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با به آتش کشیدن کتابخانهها و هجوم علنی به هستههای فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همهی متفکران و آزاداندیشان جامعه است .
اکنون ما در آستانهی توفانی روبنده ایستادهایم . بادنماها نالهکنان به حرکت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاستهاست . میتوان به دخمههای سکوت پناه برد ، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بیامان بگذرد. اما رسالت تاریخی روشنفکران ، پناه ِ امن جستن را تجویز نمیکند. هر فریادی آگاه کننده است، پس از حنجرههای خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد .
سپاه ِ کفنپوش روشنفکران متعهد در جنگی نابرابر به میدان آمدهاند . بگذار لطمهئی که بر اینان وارد میآید نشانهئی هشدار دهنده باشد از هجومی که تمامی دستاوردهای فرهنگی و مدنی خلقهای ساکن این محدودهی جغرافیایی در معرض آن قرار گرفتهاست.
احمد شاملو – کتاب جمعه – شمارهی اول - 4مرداد58
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر