۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

زنانه نويسي و موانع مذكر در رشد خلاقيت هاي ادبي

عليرضا ذيحق

از آنجا كه با هر سيستم حكومتي و باورهاي پافشارانه ي سنت ، سياست و فرهنگ ، به نگاه نويني از انسان بر مي خوريم و اوچ پرواز جنسيت ها با همه ي تفاوتها ي ساختاري در قوانين مدون ، هميشه كم و بيش به نفع مردان تمام مي شود ، هيچ شكي وجود ندارد . سايه ي بلند تاريخ ، مردان را بيش از زنان فرصت بهره وري از عشق ، عدالت وآزادي را داده است و اگر با تعبير" اريك فروم" از مفهوم آزادي موافق باشيم كه مي گويد : " آزادي يعني اين كه هركس بتواند در جامعه عضوي فعال و و مسؤول باشد " بايد گفت كه اين فرصت را پيوسته سنت از زنان دريغ داشته و اگرهم در جوامعي ليبراليسم اين فرصت را كم و بيش فراهم آورده اما اقتدار سرمايه ، زن را از مسير خلاقيت راستين ، به يك نوع بي عدالتي كه هدف مقاصد مردان براي ارضاي نيازهاي مادي شان بوده سوق داده است . اين شدت و حدت نيز گاه چنان با با باورهاي ديني و توجيهات فرهنگي و ملي عجين شده كه همه چيز موجه مي نمايد و اين يورش نامرئي به هويت زن ، گاهي نه كه مورد قبول قاطبه ي زنان بلكه با حمايت آنان نيز مواجه مي شود .

در بحث از زنان در مقوله ي هنر نيز ، آناني كه قول نيما يوشيج از " نيست هست به وجود مي آورند " ، تسخير چشمگير هميشه از آن ِ مردان بوده است و اين ، نه كه هرگز بيانگر توان وقابليت وافر مردان نيست بلكه به نوعي نشان از جهاني دارد كه امنيت زنان را مورد هجوم و تهديد قرار داده است .

سخن از مقوله ي روشنفكري نمي رانم كه تحصيلات عالي اگرپا از دايره ي صرف علم آموزي فراتر نهاد وبا شغلي در خور و توأم با وقوف اجتماعي و طبقاتي همراه باشد ، زن و مرد را تاحدودي به يكسان در غلتك رشد و توسعه مي اندازد و با پويايي آنان را در حوزه هاي اقتصادي ، نيل به امنيت و عدالت و آزادي ، و تسخير فضاها يي جهت ثبوت و به مرحله ي عمل رساندن ِ قابليت هاي نهفته ي زنان در دراز مدت و تلاش براي احقاق حقوق حقه ي شان نيز كاملا مؤثر مي افتد واما اكنون سخن از حوزه ي هنر است و زنانه نويسي در ادبيات فارسي.

يكي از ويژگي هاي هنر ، هميشه بي رحمي و جبار بودن آن است و حدف نامهايي كه حتي در رده هاي متوسط جاي دارند و اين نيز برمي گردد به راز جاودانگي در هنر كه هميشه يك عده را در مسير زمان جا مي گذارد و فقط آناني را تا ايستگاه آخر با خود مي بَرَد كه نبوغ و افسوني خاص را در خلاقيت آنها ، مي شود سراغ گرفت . اما هر عصري نيزبراي خود چهره هايي دارد و بعضا هنرمنداني پابه عرصه ي خلاقيت مي نهند كه قادر به تسخير دلها و قلوب مي شوند و طبيعي است كه پاره اي جاودانه مي زيند و بسياري نيز در تلطيف و رشد و ذوق عصرو نسلي كه بعد ها مي آيند تأثيرات شگرفي مي نهند و هرچند كه هرگز از آنان به عنوان غول هاي هنر ، يادي نشود .

ادبيات داستاني ايران و بالطبع حوزه ي هنري آن نيز بعد از مشروطه و خصوصا بعد از استقرار جمهوري اسلامي ، همگام پيچيد گي هايي كه با خود آورده و محدوديت ها و آزادي هاي مشروطي كه ارمغان اش بوده ، يك اتفاقي را سبب شده و آن نيز ، كثرت زناني است كه به خلاقيت ادبي روي آورده و توانسته اند با انعكاس روحي نو از تعريفِ زنانگي و تجربيات ويژه اي كه از زندگي آنان نشأت گرفته ، بازگو گر و قصه گوي دنيايي باشند كه با عناصر زنانه ي درون آدمي الفتي نزديك دارند . هرچند كه چه زن و چه مرد هركدام عناصري پنهان از زنانگي و مردانگي را در رفتار هاشان بازتاب مي دهند اما با توجه به منحصر بودن تجارب هر فرد اعم از زن و مرد ، دنياي داستاني ما تنوع و ابعاد وسيعي يافته است كه اگر زنان ، دست به خلاقيت نمي زدند هرگز شاهد چنين ژرفا و شخصيت هاي ويژه و نو نبوده ايم .

از سيمين دانشور و شهر نوش پارسي پوروغزاله عليزاده كه خواهي نخواهي قله هاي ادبيات داستاني ما را فتح كرده اند و مترجماني چون ليلي گلستان ، فرزانه طاهري ، الاهه دهنوي و نسترن زندي كه امضا ء و تأثير گذاري هاي خاص خود را در پهنه ي ادبيات داشته اند اگر بگذريم ، ظهور نويسندگان پيشرويي همچون منيرو رواني پور ، فريبا وفي ، ميترا داور ، زويا پيرزاد، فرخنده آقايي ، فرشته نويخت ، فريبا حاج دايي و ميترا الياتي و ديگران هرگز چيزي از روي اتفاق نبوده است . آنان در كشمكش بودن و نبودني چنين در جامعه اي كه به تبع عرف و حكم ، چيزهايي را از آنان سخت دريغ داشته كه با حقوق فردي و اجتماعي شان در تضاد بوده ، به بازتاب حس و شعوري يگانه و اما هركدام به نوبت خود نو آورانه پرداخته اند كه اين رنگارنگي و اصالت را هرگز در ادبيات داستاني ايران شاهد نبوده ايم .

از ادبيات عامه پسند زنانه حرف نمي زنم كه اينجا سخن از ذات هنر است و آثاري كه توان همپايي با زمان را دارند و كهنگي را هرگز بر نمي تابند و داراي خصوصياتي هستند كه آن آثار را با ادبيات مدرن دنيا ، همسو كرده است . اين نويسندگان زن كه دوست دارم نام شيوا ارسطويي ، فرشته ساري ، محبوبه موسوي ، مهستي محبي و شهلا زرلكي را نيزبه آنها اضافه كنم كه كم و بيش با عملكرد متعهدانه ي خود به سه مورد زير در اثارشان ، توجهي بخصوص داشته اند :

1- به كشف و شناخت موقعيت ها ، لحظه ها و حوادثي در زندگي زنان موفق شده اند كه اگر بخواهيم با زبان " سيمين دانشور" بگوييم واقعا با اين كشف هاشان " هنر كرده اند " .

2- اين شناخت هنري، تؤام با صورت مثالي از زندگي آدمياني بوده است كه با يگانگي حس ها ، معنويت ها و زندگي بشري پيوند ي ناگسستني دارند .

3- اين آثار هم با اقبال خوانندگان كتاب فهم همراه بوده است و هم با استقبال منتقدين منصف .

اين نظر گاه زنانه ، صرفا معطوف به نوشتن از آنيماي زنانه در زنان نبوده و در كنار عطوفت ها و مهرورزي هاي روان زنانه ، با آنيموس مردانه كه خشم و اعتراض را نيز بازتاب مي دهد ، همراهي كرده است و اين نيز يك نقطه عطفي است كه هميشه مرزهاي ادبيات پيشرو را چه خالق اش مردان باشند و چه زنان ، از ادبيات مبتذل و عامه فهم و روايتگرِ تك بُعدي جدا مي سازد.

ازآنجا كه هنر جوششي از درون است و با جوهره ي ذوق و تخيل گره خورده ولي ، هيچ نويسنده اي بي الهام از پيشينه هاي ادبي دنيا و بي توجه به ريشه هاي بومي خود ، و بي دقت به نو آوري هاي ادبي و درون بي همتاي خود كه پيامدهاي يك عمر زندگي در اجتماع را يدك مي كشد ، به نبوغي فوراني دست نمي يابد و بي ممارست و عرق ريزي روح ، هيچ نامي ، نام آوري نامور نخواهد شد .

از ادبيات داستاني كه بگذريم شعر زنان نيز غير ازجاوادنه هاي فروغ فرخزاد و سيمين بهبهاني كه گام اش را هرگز از قله هاي شعر جدانكرده ، استعدادهاي نويني را در بين زنان شاهديم كه كارهاشان سبك ، رواني و جسارت هاي خود را دارند و چنان با تصاوير بديعي از مضامين شخصي، اجتماعي و اروتيك در آميخته اند كه از اين ميان مي شود به نمونه كارهايي از منصوره اشرافي ، مينو نصرت ، زيبا كرباسي و شهلا بهاردوست به طور قاطع و اميدوارانه اشاره كرد و به نقد آنان پرداخت.

لازم به ذكر است كه اسامي مورد اشاره كلا به هنرمنداني اختصاص داشتند كه از ميان بيش از پنجاه نويسنده ، مترجم و شاعرزن برگزيده شدند و به بياني خواننده ي آثار شان يوده ام و طبيعتا خيلي ها هم هستند كه من توفيق خواندن كارهايشان را نداشته ام و يا كه دربين آناني قرار دارند كه هنوز جاپاي محكمي را در گستره ي ادبيات نيافته اند و در مرحله ي نشروچاپ سياه مشق هاشان هستند و در ميان آنها جرقه هاي روشني يافت مي شوندكه هنوز براي مشتعل شدن نيازمند تجارب فراوان اند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر