۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

صدا

شاعران گفته اند تنها صداست که می ماند .عابدان نیایش خود را با صدای بلند به درگاه خدا می خوانند .موسیقی دان ها صدای طبیعت و اشیا را ضبط می کنند ٬صدا وکلمه دو عنصر مقدس و ماندگار است در نزد آدمی . در قرنی که در آن هستیم تنی چند از مردم صدای خود را با سفینه به فضا فرستادند ٬ آن ها امیدوار بودند که با ضبط صدایشان وپرتاب آن به ناکجا آباد ٬ آن صدا تا ابد ماندگار شود تا نشانه ای باشد از بودن وماندن .اندیشه ای که چندان هم دور از ذهن نیست .طبق یافته های اخیر باستان شناسی که در جایی به نقل از فوکوس می خواندم نوشته بود که دانشمندان در تلاشند تا به احیای صدای انسان های باستان - در حال تصویر سازی بردیوار غارها ـ نایل آیند ٬آن ها همچنین دریافته اند که صدا دارای زنگ است وپیچی زنگ صدا در هوا پراکنده می شود وبه گوش ما می رسد اما پیچ صدا در سنگ باقی می ماند و می توان با لیتوفون آن صدا را شنید .

اهل قلم کلام را هم مقدس می شمرند ٬ در نزد این گروه کلمه همان صدای ماندگار است .در کتاب مقدس از کلمه سخن به میان آمده و این که در" آغاز هیچ نبود وتنها کلمه بود ."در کتاب مقدس ما ـقرآن ـ هم با سوگند از قلم و نوشته یاد شده .

این که واقعن صدای شاعر می ماند یا نه ودر صورت ماندگاری امتداد آن تا کجاست ٬یعنی ماندگاری آن تا چه زمانی ست ؟تا زمانی که انسان باشد یا شاید تا زمانی که انسانی باشد تا شعر بخواند ٬آن صدا هم هست ؟!بعد از آن ... بعد از آن چه می شود ؟این صداهای زنده به امید امتداد چه سرنوشتی خواهند داشت ؟ سرنوشت صداهایی که به فضا پرتاب می شوند چه ؟آن ها تا کی در نا کجا آباد می مانند و اصلن چه موقع پیدا می شوند ٬ مگر نه این که هر بودنی در اثر شناخت هست می شود و تا وجود چیزی کشف نشود و از آن بی خبر باشیم چه فرقی هست بین بودن با نبودن تا حالا بخواهد ماندگار باشد یا نباشد .پس آن صداها به این امید بودن در ناکجا آباد را سپری می کنند که زمانی ـشاید همین حالا حتا ـ تاثیری بر هستی بگذارند .مثل نقطه ای در بی کران ...

اما قصد من از آوردن این مقدمه ی نسبتن طولانی ٬ رسیدن به موضوع جهان مجازی ست . در این جهان دروغین که معادل مودبانه ی آن مجازی است ٬حقیقتی بسیار بسیار بزرگ نهفته است و آن این که : همه چیز در آن می ماند درست مثل "یادی به سینه ای "*...

دیرزمانی بود که مردم ـ به خصوص اهالی قلم ـ دفتر چه های خصوصی داشتند و خاطرات ورویاهای خود را در آن می نوشتند .آخرین نوع از این دفتر چه ها را ـ تا جایی که می توانم به عقب برگردم وفکر کنم ـدفتر چه ی خاطرات صادق چوبک بود که از همسرش پیش از مرگ می خواهد تمامی آن یادداشت ها را بسوزاند و همسر مهربان ٬بی کوچکترین ذره ای ازخیانت ٬خواسته ی نویسنده ی بزرگ را تمام وکمال اجرا کرد .شاید دفتر خاطرات چوبک آخرین دفتر از این نوع بود .حالا می توان در جهان مجازی هر چیزی را نوشت با هر نامی و فرستادش به کجا ؟!...درست به همان جایی که ما نمی دانیم کجاست . واقعن تفاوت این جهان مجازی با آن ناکجا آبادی که صداهای ضبط شده شان را می فرستند چیست ؟در این جهان هیچ چیز از بین نمی رود و به همان نسبت هم نویسنده می تواند کاملن مطمئن باشد که هرگزشناخته نخواهد شد ( کاری که دفترچه های خاطرات خصوصی قصد انجامش را داشتند ).اما یک چیز دیگر هم هست وآن این که نویسنده دیگر حریم خصوصی ندارد .اگر زمانی شاعری چنان درون گرایانه شعر می سرود که حاضر نبود اشعاراش به چاپ برسد مگر بعد از مرگ٬ وحریمش چنان شخصی بود که نگاه غریبه ای برسطح صیقلی آن موج می انداخت ٬ حالا هم وقتی می خواهیم خصوصی ترین افکارمان را بنویسیم ٬ به این صفحه ی مجازی رجوع می کنیم .صفحه ای که در عین حال می تواند هم ناشناخته ومستعار باشد و هم در برابر چشم هایی به قصد خواندن .چشم های خواننده ای که نشناختن نویسنده باعث نمی شود بر خوانده ها قضاوت نکنند . حالا حریم خصوصی ما آدم ها بزرگتر شده .شاید حال انسان اولیه ای را داریم که وقتی گروهی دیگر را مثل خودش دید از شدت ذوق زدگی به اندیشه ی قبیله روی آورد و قبیله حامی اش بود در مقابل از دست رفتن تنهایی اش .حالا هم تنهایی ما در جمع معنا می یابد که ما بدون نگاه دیگران هیچیم و با این وجود هنوز هم همان آرزوی اولیه پابرجاست :کاش صدایی ٬کلمه ای ٬ یادی از انسان در فضا ٬در بی کران یا هر جهان مجازی یا غیر مجازی دیگری و اصلن هر جای دیگری بماند . مطلق مرگ ٬ چیزی ست که آدمی را می ترساند وبه همین دلیل به دنبال ماندگاری ست وبرای همین است که من به این جهان مجازی بسیار مومنم ...


*تکه ای از شعری از زنده یاد عمران صلاحی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر