۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

اندر حکایت اهل مطالعه و تراژدی تیراژکتاب

این روزها سخن گفتن درباره ی رمان اولیس ــاثر ماندگار جویس ـــ در هر جایی که کتاب خوانی پیدا شود زیاد شنیده می شود . اما متن مصاحبه ی منوچهر بدیعی که در گوراب منتشر شده نکات جالب توجهی را درباره ی قشر کتاب خوان پیش رو می نهد. این که چرا می گوییم تیراژ کتاب از سه هزار به دو هزار و حالا به هزار و دویست نسخه کاهش یافته ؟ کتاب های کلاسیک ادبی یا مذهبی تیراژی برابر ده تا بیست هزار نسخه دارند و البته که فروش هم می روند پس معلوم می شود کتاب هایی که ما می خوانیم تیراژ هزار و پانصد تایی دارند که همان هم بعضی وقت ها روی دست ناشر می ماند و فروش نمی رود یعنی کتاب های جدی ادبیات . دکتر بدیعی با دلایل منطقی خودش سعی در اثبات لزوم عدم انتشار اولیس به دلایل فرهنگی دارد که هر چند این دلایل آزار دهنده ست اما واقعیتی ست تلخ از آنچه در ذهن و ضمیر قشر کتاب خوان می گذرد.

واقعیت این ست که ما ایرانی ها بیشتر از این که اهل مطالعه باشیم اهل مد و عقب نیفتادن از دنیای مدرن هستیم . وقتی می گویم ما ایرانی ها منظورم همان تعدادهزار و پانصد تایی ست که تیراژ کتاب ها نشان می دهد .شاید مثالی منظورم را از اهل مد بودن روشن تر کند:

چندی پیش آخرین جلد رمان هری پاتر در سراسر اروپا منتشر شد و جوانان تهرانی هم که از طریق اینترنت از فروش همزمان آن در تهران مطلع شده بودند شبانه پشت در کتابفروشی صف بستند ( می گویم تهرانی چون در شهرستان ها هیچ خبری از تب کتاب نیست ) درست مثل جوانان کشورهای اروپایی که بی صبرانه آمدن این کتاب را انتظار می کشیدند و البته آن را خریدند قبل از این که ترجمه شود و پشت جلد آن را به هم نشان می دادند در حالی که خودشان بهتر از هر کسی می دانستند که حتی یک پاراگراف از کتاب زبان اصلی را نمی توانند درست بخوانند . بله آن ها خوشحال بودند ما نیز زیرا حداقل در یک رویداد فرهنگی با دنیا شریک شده بودیم اما خودمان می دانیم که مطالعه در کشورهای پیشرفته از نان شب هم که واجب تر نباشد ارزشی برابر و گاه بیشتر از آن دارد . زمانی بود که برخی رمان ها مثل داستان های هوگو . بالزاک و... به صورت بخش به بخش در اروپا منتشر می شد و تا با کشتی به امریکا برسد مدتی طول می کشید مردم مشتاقی که بخش هایی از کتاب را خوانده بودند در اسکله منتظر رسیدن کشتی می شدند تا سریع داستان را بگیرند و ادامه اش را بخوانند و حتی صبر نمی کردند واز مسافران داخل کشتی که زودتر از آن ها کتاب خوانده بودند جویای احوال و سرنوشت شخصیت های داستان می شدند که خود همین رفتارنشان از نگاه و طرز تلقی یک جا معه به مقوله ی فرهنگ ست .

اما در اینجا ماجرا فرق می کند . در این جا داستان نوعی تفنن ست و بعضی وقت ها پز منور الفکری بدون تابش هیچ نوری بر ذهن . در اینجا هنوز که هنوز ست خیلی از تحصیل کرده های ما خیال می کنند رمان یعنی کتاب عشقی عاشقی و با همین لحن هم می گویند و تازه این هم که نباشد کتابی ست برای روزهای فراغت از کار . در اینجا هیچ چیز سر جای خودش نیست ما ادبیات خودمان را درست نمی شناسیم ادبیات معاصرمان را می گویم در اینجا کسی برای رمان کلیدر که جلدهای اول و دومش با هم و بقیه ی هشت جلد تک تک منشر می شد لحظه شماری نمی کرد و حتی برای نمونه ی خارجی رمان هم همین طور وقتی که رمان مارسل پروست منتشر شد برخی سال ها بعد با افتخار اعلا م کردند که حوصله ی خواندنش را نداشته اند و این البته عیب نیست بلکه تفاوت فرهنگ ست فرهنگی به نام مطالعه . ما داستان نویسانمان را نمی شناسیم چون نوشته هایشان را یا جسته گریخته خوانده ایم ونه به طور جدی و اگر هم می شناسیم درک و نقد درستی از آن ها نداریم . ما اگر نویسنده ایم در باره ی جهانی ناقص می نویسیم چون که ذهنی ناقص را در خود پرورده ایم . ما در نزد دوستانمان خجالت می کشیم اگر کتابی را نخوانده باشیم اما در تنهایی خود نه تنها از ین موضوع شرمی نداریم که احساس غبن هم نمی کنیم . بازار تعیین کننده ی ذائقه ی فرهنگی ما شده فرقی نمی کند بازار جهانی یا بازار داخلی . ما شعر نمی خوانیم اما درباره اش اظهار نظر می کنیم و شاعرانمان که حلقه ی دوستانشان روز به روز تنگ تر می شود مخاطب شان محدود به همان ها می شود . شاعر و نویسنده ی ما به خاطر نبودن مخاطب جدی در خلا فکر می کند و برای تکه های پراکنده ــ تک و توک کتاب خوان ها ــ می نویسد و کیست که نداند جریان خلق اثر هنری براین منوال تا کی توان مقاومت خواهد داشت . ما از چه می نالیم وقتی که با دستهای خالی به گنجینه ی اندک ذهنی خود می نگریم خاطره ای از ادبیات خودمان که پایدار باشد به یاد نداریم و چون زبان نمی دانیم از ادبیات جهان هم فاصله داریم .

حالا شاید حق با منوچهر بدیعی باشد که نمی خواهد کتابش را منتشر کند او هم مثل هر هنرمندی مشتاق ست که نتیجه ی تلاش یک عمر خود را ببیند اما صبر می کند با تلخی صبر می کند تا زمانی که حداقل مخاطبی واقعی برای کارش پیدا کند حالا این صبر چند سال طول خواهد کشید و اصلا آیا ممکن ست که فرهنگ به این زودی ها تغییر کند خود چیز دیگری ست شاید زمان انتشار آن کتاب هم برسد شاید...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر