(قسمت دوم )
هر منوتیک واقعیت :تاُویل پذیری یا هرمنوتیک عبارت ست از نظمی فلسفی که مسایل نظری هنگام تفسیر ٬ با آن سر و کار دارند. چون کتب عهد عتیق نیاز به تفسیر داشت و برای تفسیر می بایست به ادبیات ٬ نقد و اجتهاد رجوع شود بنابراین این نوع نگرش ٬ سرمنشاُ تفکر پست مدرنیسم و ساختار شکنی گردید . دشواری خواندن و فهمیدن یک متن ٬نمونه ای ست برای فهم تمامی پدیده ها از جامعه گرفته تا پدیده های فیزیکی . به عبارت ساده تر ٬ چارچوب تاُ ویل پذیری خوانش یک متن برترکیب نویسنده ٬متن و خواننده استوار ست . از یک طرف متن به شدت از قصد عمدی نویسنده متاُثر ست ودر همان حال از خود نویسنده بی نیازست و به عنوان یک متن ٬ همواره زندگی متعلق به خود را اراست . متن دارای معناهایی ست که مستقل از قصد نویسنده و انعکاس آن در پیش فرض های اجتماعی ـ فرهنگی و روان شخصیتی اوست . پیش فرض هایی که نویسنده نا خود آگاه در آن زندگی می کند و می نویسد . بنابراین متن نویسنده عنصری مهم و ضروری در خوانش و فهمیدن یک متن خواهدبود .
تاُویل گرایان ساختار گرا ابتدا به دنبال تصور و درک نویسنده از اثر هستند به نحوی که این تصور فراتر از چیزی ست که خود نویسنده از آن آگاه ست . در هر حال ساختار شناسان بر این عقیده اند که تئوری منتقدانه ی آن ها باعث توانایی و تشخیص خوانش صحیح می گردد .
همچنین خواننده ٬ دارای پیشینه ی فرهنگی ـ اجتماعی و روان شخصیتی منحصر به فردی ست که بر خواندن و فهمیدن متن تاُثیر می گذارد . بنابراین خواننده ای که متن را می خواند در زمینه ای عمل می کند که با متن نویسنده متفاوت ست ٬ علاوه بر این متن ٬ همواره تفسیری از خود را به دنبال می کشاند به نحوی که امکان های خواندن و دوباره خواندن های خود را مکرر می کند .
این پیچیدگی در تاُویل پذیری تلاشی آن را سرعت می بخشد . تاُویل پذیری موضوعی ست مبتنی بر دور یا همان تسلسل . پیش فرض هایی که باعث فهم وتعریف پیش فرض های دیگر ی می شود ٬ بنا براین به نظر می رسد که تاُویل پذیری نه فقط توصیف خواندن و فهمیدن متن است بلکه خواندن و فهمیدن تمام پدیده های مادی و فیزیکی جهان را در بر می گیرد .
دانش ــ قدرت : ملاک هایی که تعیین می کنند کدام تعبیر از متن درست یا بهتر ست ٬ همواره ملاک هایی ست که بازتاب اشکال قدرت اجتماعی ست . آنچه دانش محسوب می شود توسط قدرت تعریف می گردد . در حقیقت در این نظریه٬ دانش و قدرت با یکدیگر مترادفند .دانش ــ قدرت گرچه مکملند اما چند بعدی و متناقضند . تفکر پست مدرنیستی تشریح کننده ی اسرار مجموعه ی قدرت ــ دانشی است که از نگاه سطحی پنهان است . پنهان بودنی که با ایجاد لایه ای از تاُویل پذیری قابل توصیف تجسم می یابد و باعث درک این تئوری نوین و بسیار مهم می گردد . این لایه ی تاُویل پذیری همان فرا روایتی ست که باید ابزار درک و فهم خطا و تشویش شود . چالشی که در این میان موجودیت می یابد الزام زیستن در بی ثباتی مدام و متغیرست در شرایطی که هیچ قطعیتی برای تکیه کردن به آن موجود نیست .
تاُویل پذیری هستی شناسی " دیگر " : در بخش عمده ی تفکر پست مدرن ٬ نقش شناخت شناسی و تاُویل پذیری از غیر اهمیت بنیادی دارد . ساحت تجربه قادر نیست الگوی اصیلی از قدرت ــ دانش ارئه دهد به این ترتیب تفکر پست مدرن دورنمای منتقدانه ای از واقعیت را نشان می دهد . برای مثال "مایکل فوکالت " به این دلیل در مورد بیمارستان های روانی و زندان ها می نویسد که فهم روشن تری از پایه های اجتماعی را آشکار کند . " امانوئل لونیاس " و " ژاک دریدا " به مسئله ی تفاوت و دیگر بودن پرداختند به نحوی که هستی شناسی بر موضوعات دیگر تقدم داشته باشد .
دانش واقعی در عقل محوری فرو نریخته اما در " غیر " انزوا یافته ست به شکلی که تصورات و پیش فرض های خود را به چالش می کشد . اندیشه ی پست مدرن خود را در این تفاوت و دیگر بودن نشان می دهد ٬ تفاوتی که دارای وظیفه ی رهایی بخشی ست و در تلاش است که اخلاق را از چار چوب ها رها کند و دانش های تحت سلطه را از زیر چتر مسلط قدرت ــ دانش بیرون بکشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر