آقاي "ر" و آقاي " ن"
نويسنده اي را مي شناسم كه نزديك هيجده سال است مي خواند ومي نويسد .در واقع او روزي تصميم گرفت كه بر خلاف تحصيلات دانشگاهي اش زندگي خود را بر مسير نوشتن متمركز كند . هدف او اين بود كه روزي نويسنده اي قابل اعتنا باشد كه امور معيشتي زندگي اش از همين راه بگذرد . نزديك 12 سال پيش او بر اين تصميم مصمم شد و بعد از آن تلاش بسياري كرد كه بتواند آثاري خلق كند تا به راحتي وارد دنياي نشر كتاب شود.....
بعد از هفت سال از اين نقطه ي شروع توانست دوسه كتاب را به چاپ برساند .
دوندگي هايي كه اين نويسنده كرده بود موجب آشنا شدن تعداي از ناشرين با او شد .بعضي از آنها او را يك گرافيست مي دانستند و بعضي ها نويسنده اي كه مي تواند به سفارش آثاري را تاليف كند .علت ‘ گستردگي حوزه ي مطالعات نويسنده بود . دوست نويسنده ي ما كه با سختي روزگار مواجه بود پذيرفت كه براي عبور از اين مرحله ي دشوار انعطاف پذيري لازم است . اما به نوعي اين ابتداي فاجعه بود.
روز نامه نگاري را مي شناسم – به واسطه ي دوست نويسنده – كه او هم بر خلاف تحصيلات دانشگاهي اش به عرصه ي روزنامه نگاري كشيده شده است . اما به قول نويسنده بين آنها فاصله ي هزار كيلو متري وجود دارد. بديهي است كه ذهن من به فاصله ي دو نقطه ي زندگي آنها معطوف شد كه همان هزار كيلومتر بود. اما چندي بعد دريافتم كه اين فا صله مي تواند نمادي از تفاوت بنيادي دو شغل به ظاهر مر بوط به يكديگر باشد. يا به ظاهر شبيه به هم .يكي روز نامه نگاري كه توي مجلات و روز نامه ها قلم مي زند كه او را بعد از اين به عنوان آقاي "ر " مي شناسيم و ديگري وقت خود را صرف تاليف كتاب هاي سفارشي مي كند با آرزوي روزي كه كتاب هاي دلخواهش را بنويسد كه همان "ن" يعني نويسنده است .
يكي از مشكلات يا شباهت هاي هر دو مر بوط به در آمد و حق الزحمه ي كار است – البته در كنار شباهت ها و تفاوت هاي ديگر – اما اين مشكل يكسان در دو نفر تظاهراتي متفاوت دارد . آقاي ر به طور متوسط اگر هفته اي شش صفحه مطلب بنويسد در ماه حقوقي خواهد داشت كه حدود ده برابر حقوق آقاي ن است ‘ در صورتي كه آقاي ن همان زمان تقريبي نوشتن شش صفحه مطلب را كار كند ( البته به تقريب ) .
يك مثال موضوع را روشن تر مي كند : اگر آقاي ر براي نوشتن شش صفحه مطلب در هفته بيست و چهار ساعت صرف مطالعه ي جانبي و نوشتن و فيش برداري كند و آقاي ن هم در هفته همين مقدار زمان صرف انجام تعهداتش نمايد حقوقي كه هر دو مي گيرند نسبتي يك به ده دارد . يعني حقوق آقاي ر ده برابر حقوق آقاي ن خواهد بود . چرا كه اقاي ن قرار دادي منعقد مي كند به عبارت ششصد هزار تومان كه البته او براي انجام تعهد خود نياز به زماني چها رماهه دارد. در صورتي كه بيست وچهار ساعت در هفته كار كند‘ نخواهد توانست قرارداد را در چها رماه تمام كند. پس در هفته حدود چهل وهشت ساعت كار خواهد كرد. به همين دليل آقاي ن نمي تواند فقط به كار نوشتن وتاليف مشغول باشد. او دنبال كار مي گردد و بالا خره جايي كار پيدا مي كند با حقوق ماهي صد وپنجاه هزار تومان براي چهار ساعت حضور در روز . البته شايد آقاي ن به توازن نسبي دست يابد يعني اگر با ناشري دمخور شود تقريبا همواره كار خواهد داشت . اما آقاي ر در شرايط فعلي ‘ گذشته از مساله ي در آمد بهتر با موضوعي به نام عدم ثبات در گير است . او هر آن در معرض از دست دادن موقعيت شغلي است . هر آن ممكن است خبر آيد خبري در راه است و فردا مجله ‘ روزنامه ‘ فصل نامه و حتي بوق نامه هم تعطيل باشد . در ست مثل تعطيلي جمعه ها . اما آقاي ن از اين دردسر تقريبا رها شده است .حتا اگر حقوق ثابت آقاي ن رادرنظرآوريم نسبت دو حقوق به تقريب و با نگاهي به زمان صرف شده ي كار‘يك به شش يا پنج مي شود.حالا مقايسه كنيد‘ كدام بهتر است:علم كتابي يا ثروت كتابي و علم روزنامه اي يا ثروت روزنامه اي؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر